قصاید

اوحدی مراغه ای اصفهانی

نسخه متنی -صفحه : 43/ 23
نمايش فراداده

وله في المناجات

  • گر گناهى كردم و دارم، خداوندا، ببخش پاى خجلت را روايى نيست بر درگاه تو گر گناهم سخت بسيارست رحمت نيز هست چون پذيرفتار بدرفتار نادانان تويى مايه داران نقد روز رفته بازآرند و من پيشت از روز الست آوردم اقرار بلي بخششت عامست و مي بخشى سزاى هر كسى نااميدى بردم از ياران، كه مي اندوختم آبرويم نيست اندر جمع خاصان را، ولى عالمى بر عيب و تقصيرم تو، يارب دست گير گفته اي بر زارى افتادگان بخشش كنم با خروش سينه ى زيرم، الهي، درپذير گر به دلدارى دل مجروح من ميلى نمود ور چشيدم شربتى بيخود ز روى آرزو اوحدي وار از گناه خود فغانى مي كنم اوحدي وار از گناه خود فغانى مي كنم
  • چون گنه را عذر مي آرم، خداوندا، ببخش دست حاجت پيش مي دارم، خداوندا، ببخش بر گناه سخت بسيارم، خداوندا، ببخش بر من نادان و رفتارم، خداوندا، ببخش بى زر اين شهر و بازارم، خداوندا، ببخش هم بر آن پيشينه اقرارم، خداوندا ببخش گر به بخشايش سزاوارم، خداوندا، ببخش روز نوميدى تويى يارم، خداوندا، ببخش آب چشمم هست و مي بارم، خداوندا، ببخش واقفى بر غيب و اسرارم، خداوندا، ببخش اينك آن افتاده ى زارم، خداوندا، ببخش يا بر آب چشم بيدارم، خداوندا، ببخش بر دل مجروح و دلدارم، خداوندا، ببخش ز آرزوى خود به آزارم، خداوندا، ببخش بر فغان اوحدي وارم، خداوندا، ببخش بر فغان اوحدي وارم، خداوندا، ببخش