انتخاب از مثنویات

امیرخسرو دهلوی

نسخه متنی -صفحه : 179/ 115
نمايش فراداده

صفت آرايش شهر و كشور، چون عروس، از براى تزويج شاه و شاهزاده ى بى جفت، خضرخان، زادت خضره راسه، و شاهت وجه العدو بباسه!

  • زهى بستان آن شه را جمالى چو الهام الهى شاه را گفت اشارت كرد تا در گردش دهر كمر بر بست در كارش زمانه بگرداگرد قصر پادشاهى جهان از قبه هاى كارداران بهر جانب كه مردم بر زمين رفت ز بس شارع كه خفت اندر خز ناب ز هر سو خاسته غلغل بران سان دهل در بانگ و رخشان پيش او تيغ بر آواز دهل مرد سلح كار رسن باز آن به بالاى رسنها نه با آن حبل پيچان كرده بازى فرو برده مشعبد تيغ چون آب نموده چهره با زان گونه گون ريو ز دهر آموخته گوئى دو رنگى چو شاه سازها چنگست ز آهنگ ز يك ساقش شده مو تا زمين پست دف از ديوار خود حصن حصين است نگر در چنگ و بر بط فرق روشن نگر در چنگ و بر بط فرق روشن
  • كه باشد چون خضر خانش نهالى كه آن در سعادت را كند جفت بيارايند يك سر كشور و شهر به خرج آمد خزانه در خزانه برآمد قبه از مه تا به ماهى شده چون روى دريا روز باران همه بر فرش ديباهاى چين رفت زمين را كس نه ديد الا كه در خواب كه گشته شهر سلطان شهر يزدان چو بانگ رعد و رخش برق در ميغ معلق زن به نوبت نوبتى دار چو دلها گيسوان را در شكنها كه خود با رشته ى جان كرده بازى چو مستسقى كه نوشد شربت ناب گهى خود را پرى كرده گهى ديو كه گه رو مي نمايد گاه زنگى بزه بر بسته ده جا تير را چنگ دگر ساقيش بى مو چون كف دست حصار چوب و صحن كاغذين است كه هست آن سر بزرگ و اين فروتن كه هست آن سر بزرگ و اين فروتن