انتخاب از مثنویات

امیرخسرو دهلوی

نسخه متنی -صفحه : 179/ 29
نمايش فراداده

ملاقات پدر و پسر لحظه ى قران السعدين

  • روز چو آخر شد و گرما گذشت تا جور شرق برآهنگ آب كشتى شه تيز تر از تير گشت راست كه شد بر لب دريا رسيد خواست كه از سوز دل بي قرار صبر همى خاست نمى آمدش بود برين سوى معز جهان پيش شد از ديده نارش گرفت تشنه دو دريا بهم آورده ميل يك دگر آورده به اغوش تنگ از پس ديرى كه بخويش آمدند گفت پسر با پدر اينك سرير باز پدر گفت كه اين ظن مبر باز پسر گفت كه ، بالاخرام باز پدر گفت كه اى تاجدار چون پدر از جانب فرزند خويش گفت كه يك آرزويم در دل ست آنكه بدست خودت اى نيكبخت زانكه به غيبت چو شدى بر سرير با پسر اين نكته چو لختى براند با پسر اين نكته چو لختى براند
  • چشمه خور خواست ز دريا گذشت كرد طلب كشتى گردون ركاب در زدن چشم ز دريا گذشت گوهر خود بر لب دريا بديد بر جهد از كشتى و گيرد كنار گريه نمى خواست همى آمدش ساخته بر جاى ادب چون شهان شه بدويد و بكنارش گرفت تشنه و ازديده همى راند سيل هر دو نمودندزمانى درنگ همه گر از عذر به پيش آمدند جاى تو ، من بنده ى فرمان پذير كز پسر افسر بر بايد پدر كز تو برد مايه ى تخت تو نام تخت ترا به كه توئى بختيار شرط ادب ديد ز اندازه ى بيش منته لله كه كنون حاصل ست دست بگيرم ، بنشانم به تخت من نه بدم تا شدمى دستگير دست گرفت و به سريرش نشاند دست گرفت و به سريرش نشاند