آنچه زسر جوش دل نقشبندموئى به مويش به هنر به بختمو صف نه زان گو نه شد از دل برونهر صفتى را كه بر انگيختمنيست ز كس لولوى لالاى مننكته ى من گوهر كان من ستدزدنيم ، خانه ى برديگرىمايه ى هر دزد، كه در عالم استمايه ى هر دزد، كه در عالم است
معنى نو بود و خيال بلندپخته و سنجيده درو ريختمكان ديگرى را به دل آيد كه چونشعبه ى تازه درو ريختمژرف ببين در ته ى درياى منزان كسى نيست ، ازان من ستخانه گشاده ز در ديگرىگر چه فزون ست، به قيمت كم است ؟گر چه فزون ست، به قيمت كم است ؟