گزیده ای از خسرو و شیرین

امیرخسرو دهلوی

نسخه متنی -صفحه : 65/ 56
نمايش فراداده

پاسخ خسرو به شيرين

  • جوابى با هزاران عذر چون قند كه اى داروى چشمم خاك كويت ز رخسار تو چشمم باد پر نور ترا كز آشنايى صد زيان بود منم كز استانت سر نتابم همى كن هر چه خواهى در حضورم من و شبها و جان محنت اندود در صبح اميدم بى كليد است همه روزم بهر سوئى دل و هوش همه شب چشم حسرت در ره باد ز تو چندين غمم در دل نهانى به زارى گويمت در ساز با من به خسرو گفت كاى چشم مرا نور مرا كشتى و من از مهربانى غمت در من چنان گشت آتش انگيز هنوز اندر طريق عشق خامم بسى كوشيدم اندر پرده پوشى چه افتاده است نى نوميدم از خويش هنوز رخ چو برگ ياسمين است هنوزم گيسوان آشفته كارند هنوزم گيسوان آشفته كارند
  • گشاد و كرد شيرين را زبان بند دلم ديوانه ى زنجير مويت وزان رخسار زيبا چشم بد دور اگر بيگانه گشتى جاى آن بود وگر تيغم زنى رخ بر نتابم مكن بهر خدا از خويش دورم ز لرزانى تنى چون سائه دود كه پايان شب غم ناپديد است مگر روزى ز نامت خوش كنم گوش مگر وقتى ز بويت دل كنم شاد هنوزت دوست ميدارم كه جانى مباش از پرده سنگ انداز با من مباد از روى خوبت چشم من دور گهت جان خوانم و گه زندگانى كه خاكستر شدم زين آتش تيز كه مى بايد هنوز از ننگ و نامم كه پوشم ناله ها را در خموشى كه بهر چون توئى سوزم دل ريش هنوزم سرو بالا نازنين است هنوز اهوان مردم شكارند هنوز اهوان مردم شكارند