مقطعات

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

نسخه متنی -صفحه : 439/ 124
نمايش فراداده

از كسى يخ خواهد

  • اى خداوندى كه هر كز خدمتت گردن كشيد هم نكو خواهانت را دايم به روى تو نشاط ساحت آفاق را اكنون كه فراش سپهر بر سپهر اول از تاير نور آفتاب ميوها سر دركشند از شدت گرما به شاخ وحش را گردد زبان در كام چون پشت كشف در چنين گرما ز بختم هيچ سردى نى كه نيست در چنين گرما ز بختم هيچ سردى نى كه نيست
  • از ره جنبش فلك در گردنش افكند فخ هم بدانديشانت را دايم به ... من زنخ از حزيران صدره گسترد و تموز و آب يخ حدت خوى از عذار مه فرو شويد وسخ ماهيان بيرون فتند از جوشش دريا به شخ طير را گردد نفس در حلق چون پاى ملخ جز يكى كان نسبتى دارد به من يعنى كه يخ جز يكى كان نسبتى دارد به من يعنى كه يخ