مقطعات

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

نسخه متنی -صفحه : 439/ 163
نمايش فراداده

در حبس مجدالدين ابوالحسن

  • مدت عالم به آخر مي رسد بي هيچ شك احتباس روزى خلق آسمان آغاز كرد خلق رابي وجه روزى عمر خواهد بود نه اى جهان را بوده بنياد از طريق مكرمت دعاگو اسبكى دارد كه هر روز غزل مي گويم و در وى نگيرد توقع دارد از اصطبل مخدوم وگر كه نيست در اصطبل مخدوم خداوندا رهى را شاهدى هست مدام از شاخ زلف و باغ رخسار مرا گويد به مستى هرزه بفروش به پيران سر نكو نايد كه چاكر به پيران سر نكو نايد كه چاكر
  • طالع عالم نمي بينى كه چون منحوس شد آدمي زاد از بقا يكبارگى مايوس شد وجه روزى از كجا چون بوالحسن محبوس شد چون تو مستاصل شدى يكبارگى مدروس شد ز بهر كاه تا شب مي خروشد دو بيتى نيز كمتر مي نيوشد كه اورا كولوارى كاه نوشد در اين همسايه شخصى مي فروشد كه چرخ از عشق او پروين فروشد به عاشق سنبل و نسرين فروشد كه عاشق وقت مستى آن فروشد براى لوت او سرگين فروشد براى لوت او سرگين فروشد