مقطعات

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

نسخه متنی -صفحه : 439/ 165
نمايش فراداده

در طلب كاغذ گويد

  • اى خداوندى كه درمعراج قدر و منزلت خاك پاى تست آنكش كيميا داند خرد نوك كلك تاست آن كش جوهرى داند صدف بر هواى دولتت مرغ خلافى كى گذشت در بهار خدمتت شاخ وفاقى كى شكفت ماجرايى خرده وار اندر ميان خواهم نهاد دسته اى ده كاغذم فرموده اى زان روزها خواستم تا قطعه اى پردازم امروز اندر آن زانكه چون انديشه كردم از بباضش چاره نيست لاغرى نايد شگفت از بخت من آن بخت تست لاغرى نايد شگفت از بخت من آن بخت تست
  • تا به جايى همتت برشد كه فكرت بر نشد بر مسى هرگز فكندش آسمان كان زر نشد قطره اى هرگز بدو پيوست كو گوهر نشد كز سموم انتقامت عاقبت بي پر نشد كز صباى اصطناعت جفت برگ و بر نشد باورم كن گرچه كس را از من اين باور نشد در تقاضا گرچه زان پس نوك كلكم تر نشد زين مطول تر وليكن زين مطول تر نشد حالى از بي كاغذى دستم به نظمش درنشد كز دوام آرزو پهلوى او لاغر نشد كز دوام آرزو پهلوى او لاغر نشد