مقطعات

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

نسخه متنی -صفحه : 439/ 173
نمايش فراداده

شكايت از دهر

  • جفاى گنبد گردان به پايه اى برسيد خرد چو مورچه در تشت حيرتست ازآنك از آفتاب حواد چنان بسوخت جهان كدام طفل تمنى كنون رسد به بلوغ طمع ببر ز سرايى كه نظم عيش درو جهان وظايف روزى و امن باز گرفت جهان وظايف روزى و امن باز گرفت
  • كز آن فرازتر اندر ضمير پايه نماند مدبران را تدبير تشت و خايه نماند كه كوه را به مل دستگاه سايه نماند چو در سواد و بياض زمانه دايه نماند به هم سرايه توان داد و هم سرايه نماند مجاهزان فلك را مگر كه مايه نماند مجاهزان فلك را مگر كه مايه نماند