مقطعات
اوحدالدین محمد بن محمد انوری
نسخه متنی -صفحه : 439/ 340
نمايش فراداده
در مديح
-
به خدايى كه ذات لم يزلش
دست صنعتش ز اقتدار نهد
زر فشاند ز صبح هر روزى
به رسولى كه بد سبابه ى او
به امينى كه آوريد بدو
به كتابى كه تا بدو داريم
به كلامى كه مهر ايمانست
كه اگر هست يا بخواهد بود
تا جهان باشد از تو نازان باد
ز ابتدا كاندر آمدى به عمل
كار با آب و گل نبودت بيش
نه آب و گلى كه سلطان راست
پارگكى كاه و نبيذم فرست شكر چو شكر كنم از بهر مى
شكر چو شكر كنم از بهر مى
-
باشد از سر بندگان آگاه
بر سر آفتاب و ماه كلاه
در خم اين زمردين خرگاه
سبب جامه خرقه كردن ماه
ز اسمان امر و نهى بي اكراه
از گناهان به روز حشر گواه
چيست آن لا اله الا الله
ملك و دين را نظير همچو تو شاه
رايت و چتر و تخت و تاج و كلاه
بيش از اين بود بارنامه و جاه
باز خواهى شدن بر آن ناگاه
به گل تيره و به آب سياه
رنج دل شاعر سلطان بكاه منت چون كوه بدارم ز كاه
منت چون كوه بدارم ز كاه