مقطعات
اوحدالدین محمد بن محمد انوری
نسخه متنی -صفحه : 439/ 373
نمايش فراداده
بزرگى به خانه ى انورى رفت در تهنيت قدوم او گويد
-
كه خايند از بهرت انگشت دست
بر آفتاب حواد بسوزم اوليتر از اين سپس من و كنجى و خانه ى تاريك
از اين سپس من و كنجى و خانه ى تاريك
-
گرت بر زمين آمد انگشت پاى
كه به هر سايه بود بر سرم سپاس هماى كه سرد شد دلم بر هواى باغ و سراى
كه سرد شد دلم بر هواى باغ و سراى