مقطعات

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

نسخه متنی -صفحه : 439/ 400
نمايش فراداده

در هجو سيف الدين نامى گفته

  • تو اى سيف زنگ اجل چون نگيرى بدين تيزى و روشنايى و گوهر نه در دست تقدير ملكى بگيرى ترا ذوالفقار على خود گرفتم حقوقى كه در گردنت هست واجب بدين مايه داد و ستد بعد ماهى چرا قدر مردم ندانى وليكن خرابى عالم ز تو هست پيدا خرابى عالم ز تو هست پيدا
  • كه الحق به انصاف درخورد آنى ترا در كجا مي خورد زندگانى نه در حرب ايام خونى برانى گران قلتبانى گران قلتبانى به گوش دلت چون فرو مي نخوانى چه تاخير سردست چون مي توانى تو مردم نه اى قدر مردم چه دانى مباد آنكه اندر جهان تو بمانى مباد آنكه اندر جهان تو بمانى