مقطعات

اوحدالدین محمد بن محمد انوری

نسخه متنی -صفحه : 439/ 65
نمايش فراداده

در مرثيه

  • رئيس دولت و دين اى اسير دست اجل زمانه نى در مردى در كرم بشكست دلم حريق وفاتت چو كرد خاكستر فغان ز عادت اين رنج ساز راحت سوز كه صورتى كه به عمرى نگاشت خود بسترد زمانه عقد كمالى گسست و اى دريغ ز دامگاه عناصر چه فايده ست بگو كه روزگار پس از انتظار نيك دراز اگرچه در غم هجرت به نوك ناخن اشك وگرچه هيچ شبى نيست تا ز دست دماغ زبان حال همى گويد اينت مقبل مرد تو پروريده ى كابوك آسمان بودى زمانه دل به تو زان درنبست مي دانست زمانه دل به تو زان درنبست مي دانست
  • شدى و رفت بهين حاصل جهان از دست سپهر نى دم شخصى دم هنر دربست يتيم وار برو جان به ماتمت بنشست فغان ز گردش اين جان شكار جورپرست كه گوهرى به سى سال سفت خود بشكست كه آسمان نتواند نظير آن پيوست وزين كشنده دو دام سيه سپيد كه هست بدين دو دام همين مرغ صيد كرد و بجست نماند مردمك ديده اى كه ديده نخست هزار ديده نگردد ز اشك ميگون مست كه از چه عيد و عروسى كرانه كرد و برست از آن قرار نكردى در آشيانه ى پست كه ماهى فلكى را فرو نگيرد شست كه ماهى فلكى را فرو نگيرد شست