به خشت از كلك انگشتان نوشته ستز لوح خشت چون اين حرف خوانىبه عالم اينهمه مصنوع، ظاهرچو ديدى كار، رو در كارگر داردم آخر كز آن كس را گذر نيستبدو آر از همه روى ارادتبدو آر از همه روى ارادت
كه آن را دست دانائى سرشته ستز حال خشت زن غافل نمانىبه صانع چه نه اى مشغول خاطر؟قياس كارگر از كار بردارسر و كار تو جز با كارگر نيستوز او جو ختم كارت بر سعادتوز او جو ختم كارت بر سعادت