قصاید و قطعات
ابو النجم احمد بن قوص منوچهری دامغانی
نسخه متنی -صفحه : 105/ 35
نمايش فراداده
در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزير
-
نوروز روز خرمى بيعدد بود
مجلس به باغ بايد بردن، كه باغ را
آن برگهاى شاسپرم بين و شاخ او
نرگس بسان حلقه ى زنجير زر نگر
اندر ميان لاله، دلى هست عنبرين
آن خاك هست والد و گل باشدش ولد
ابر گهرفشان را هر روز بيست بار
خورشيد چون نبرده حبيبى كه باحبيب
چشم خجسته را مژه زرد و ميان سياه
سنبل بسان زلفى با پيچ و با عقد بادام چون شيانى بارد به روز باد
بادام چون شيانى بارد به روز باد
-
روز طواف ساقى خورشيد خد بود
مفرش كنون ز گوهر و مسند زند بود
چون صدهزار همزه كه بر طرف مد بود
كاندر ميان حلقه ى زرين وتد بود
دل عنبرين بود، چو عقيقين جسد بود
بس رشد والدى كه لطيفش ولد بود
خنديدن و گريستن و جزر و مد بود
گاهيش وصل و صلح و گهى جنگ و صد بود
پرده زبرجدين و عقيقين رمد بود
زلف آن نكو بود كه به پيچ و عقد بود چون دست راد احمد عبدالصمد بود
چون دست راد احمد عبدالصمد بود