قصاید و قطعات
ابو النجم احمد بن قوص منوچهری دامغانی
نسخه متنی -صفحه : 105/ 70
نمايش فراداده
در مدح وزير سلطان مسعود غزنوي
-
الا يا آفتاب جاودان تاب
تويى ظل خدا و نور خالص
يكى ظلى كه هم ظلست و هم نور
گهر داري، هنر دارى به هركار
تويى وهاب مال و جز تو واهب
يكى شعر تو شاعرتر ز حسان
خداوندا من اينجا آمدستم
افاضل نزد تو يازند هموار
گرم مرزوق گردانى به خدمت
و گر از خدمتت محروم ماندم
الا تا بانگ دراجست و قمرى
تنت پاينده باد و چشم روشن دهاد ايزد مرا در نظم شعرت
دهاد ايزد مرا در نظم شعرت
-
اساس ملكت و شمع قبايل
به گيتى كس شنيده ست اين شمايل
يكى نورى كه هم نورست و هم ظل
بزرگى را چنين باشد دلايل
تويى فعال جود و جز تو فاعل
يكى لفظ تو كاملتر ز كامل
به اميد تو و اميد مفضل
كه زى فاضل بود قصد افاضل
همان گويم كه اعشى گفت و دعبل
بسوزم كلك و بشكافم انامل
الا تا نام سيمرغست و طغرل
دلت پاكيزه باد و بخت مقبل دل بشار و طبع ابن مقبل
دل بشار و طبع ابن مقبل