ناظر و منظور

وحشی بافقی

نسخه متنی -صفحه : 97/ 33
نمايش فراداده

بيان خوابى و اظهار اضطرابى كه ناظر را از راز پنهان از بي صبرى خبر داده و داغ ناصبوريش بر جگر نهاده و حكايت مفارقت و شكايت مهاجرت

  • نهان در هر بلايش سد تنعم به جام او مساوى شهد با زهر فراغت بخشد از سوداى غيرت نشاند در مقام انتظارت دمى گر ديرتر آيد برون يار شود وسواس عشقت رهزن صبر لباس صبر تا دامن دريدن در آن راهش كه روزى ديده باشى روى آنجا به تقريبى نشينى كه گردد ناگهان از دور پيدا به شوخى ديده را ناديده كردن به هر ديدن هزاران خنده پنهان بدينسان مدتى بودند دمساز شبى چون طره ى منظور ناظر درآن آشفتگى خواب غمش برد ميان بوستانى جاى خود ديد چنار و سرو را در دست بازى به زير سايه ى سرو و صنوبر صنوبر صوف سبز افكنده بر دوش در آن گلشن نظر هر سو گشادى در آن گلشن نظر هر سو گشادى
  • به هر اندوه او سد خرمى گم در او يكسان خواص زهر و پازهر رهاند خاطر از غوغاى غيرت كه كى آيد برون از خانه يارت ز دل بيرون رود طاقت به يكبار كنى سد چاك در پيراهن صبر گريبان چاك هر جانب دويدن ز مهرش گرد سر گرديده باشى سراغش گيرى از هر كس كه بينى نگاهش جانب ديگر به عمدا به تندى از بر عاشق گذردن تغافل كردنى سد لطف با آن دلى فارغ ز چرخ حيله پرداز به كنجى داشت جا آشفته خاطر غم عالم به ديگر عالمش برد چه بستان، جنتى مأواى خود ديد لباس سبزه از شبنم نمازى به يك پهلو فتاده سبزه تر درخت بيد گشته پوستين پوش كه ناگه ز آن ميان برخاست بادى كه ناگه ز آن ميان برخاست بادى