بياييد اى كبوترهاى دلخواهبپريد از فراز بام و ناگاهسحرگاهان كه اين مرغ طلايىببينمتان به قصد خودنمايىفرو خوانده سرود بي گناهىبه گوشم با نسيم صبحگاهىسحرگه سر كنيد آرام آرامسوى عشاق بفرستيد پيغاممهيا، اى عروسان نوآيينخروش بالهاتان اندر آن حيننيايد از شما در هيچ حالىنه فريادى و نه قيلى و قالىفرود آييد اى ياران از آن بامنشينيد از بر اين سطح آرامبياييد اى رفيقان وفاداركه ديدار شما بهر من زارشاه انوشيروان به موسم دىدر سر راه ديد مزرعه اىاندر آن دشت پيرمردى ديددانه ى جوز در زمين مي كاشتدانه ى جوز در زمين مي كاشت
بدن كافورگون، پاها چو شنگرفبه گرد من فرود آييد چون برففشاند پر ز روى برج خاوركشيده سر ز پشت شيشه ى دركشيده عاشقانه بر زمين دمنويد عشق آيد زآن ترنمنواهاى لطيف آسمانىدمادم با زبان بي زبانىكه بگشايم در آن آشيان منرود از خانه سوى كوى و برزنوگر مانيد بس بي آب و دانهبجز دلكش سرود عاشقانهكف اندر كف زنان و رقص رقصانكه اينجا نيست جز من هيچ انسانمن اينجا بهرتان افشانم ارزنبه است از ديدن مردان برزنرفت بيرون ز شهر بهر شكاركه در آن بود مردم بسياركه گذشته است عمر او ز نودكه به فصل بهار سبز شودكه به فصل بهار سبز شود