تو گويى در فضا آيات قرآن
به مرغان سپيدى مانند اوراق
صفا آكنده اين آفاق و انفس
به چشمان چشمه ها بينى درخشان
چه بخشش هاكه بارد با خجلها
به موجى بيكران ايمان زند برق
بيان ما رساى اين صفت نيست
چه گويى درمقام بهت و حيرت
در اينجا عقل محو و عشق مات است
به روى اين زمين ها راه رفتند
سلام اى مهد انس و آشنايى
تو ديدى رحمة للعالمين را
نگين خاتميت قطب الاقطاب
على را ديدى و اسباط و اوتاد
چه ريحان هاى روحانى كه ديدى
به حرف آى اى حريف سرگذشتى
حديث از جان و جانان كن ببينم
تو را شايد كه با اين لعل خاموش
سخن اينجا وراى حد قال است
سكوت عشق را اينجا بيانى است
كه پهناى فلك با وى دهانى است