ولى مقصود ما از عنوان بالا فطرت دل است. فطرت دل يعنى انسان به حسب ساختمان خاص روحى خود متمايل و خواهان خدا آفريده شده است. در انسان خداجويى و خداخواهى و خداپرستى به صورت يك غريزه نهاده شده است همچنانكه غريزه جستجوى مادر در طبيعت كودك نهاده شده است.
اين غريزه به صورت غير مستشعر در كودك وجود دارد. او مادر را مى خواهد و جستجو مى كند بدون آنكه خود بداند و بفهمد كه چنين خواهش وميلى در او وجود دارد و بدون آنكه در سطح شعور ظاهرش انعكاسى از اين ميل وخواهش وجود داشته باشد. مولوى عيناً همين تشبيه را آورده است آنجا كه مى گويد:
ديگرى مى گويد:
غريزه خداخواهى و خداجويى نوعى جاذبه معنوى است ميان كانون دل و احساسات انسان از يك طرف و كانون هستى يعنى مبدأ اعلى و كمال مطلق از طرف ديگر; نظير جذب و انجذابى كه ميان اجرام
و اجسام، موجود است. انسان بدون آنكه خود بداند، تحت تأثير اين نيروى مرموز هست. گويى غير اين «من» يك «من» ديگر نيز در وجود او مستتر است و او از خود نوايى و آوازى دارد. به قول نظيرى نيشابورى:
حافظ مى گويد: