داود الهامي
اسماعيليه، يكي از فرقه هاي تشيع است كه در دوره هايي از تاريخ، پيروان بسياري را يافت و حتي توانست حكومت هاي محلي و مقتدري نيز ايجاد كند. متأسفانه منابعي كه اينان در باره خود نوشته اند از بين رفته است و نوشته هاي ديگران هم از استحكام لازم برخوردار نيست.
مقاله زير تلاشي است براي تبيين ارزش منابع تاريخي اي كه امروزه در باره اسماعيليه موجود است. در اين مقاله سعي شده است تحليل روشني در باره علل ضعف اين منابع تاريخي و مستندات آن ارايه شود.
بررسي و تحقيق تاريخ اسماعيليان كاري بسيار دشوار است. محققان براي پژوهش در باره اين فرقه با مشكلاتي رو به رو هستند كه در بررسي ساير سلسله ها و فرقه ها وجود ندارد. كمتر فرقه اي را مي توان يافت كه مانند اسماعيليان دچار ابهام و پيچيدگي شده باشد. تاريخچه زندگاني سران آن ها و افكار و عقايدشان بسيار تاريك و مبهم است و اين مشكل با مراجعه به منابع متعصبانه و مغرضانه دشمنان اسماعيليان كه اجبارا به آن ها رجوع خواهد شد، بر طرف نمي شود. ابهام در تاريخ اين گروه دلايل مختلفي دارد؛ از جمله اين كه منابع تاريخي خود اسماعيليه نوعا از بين رفته و مأخذ عمده اطلاعات، كتاب هايي به قلم مخالفان ايشان است. از اين رو، به ناچار بايد به منابع تاريخ نويساني اتكاء كرد كه يا كوركورانه دشمن تحولات دروني اسماعيليان بودند، و يا آن را ناديده مي گرفتند، لذا بر محقق منصف و بي غرض كه تا اندازه اي با تاريخ آن عصر، انس دارد، غرض ورزي در بسياري از نسبت ها كه به اين فرقه و پيروان آن داده اند، آشكار است، و اغلب آن ها به نظر كلي، ساختگي مي آيد و به قول علامه قزويني:
منشاء آن افترا و تهمت لابد يكي بغض ذاتي متعصبين ... با شعيه و ديگري تحريك و تحريض خلفاي بني عباس بوده، زيرا خلفاء مزبور در مقابل قدرت روزافزون رقباي مقتدر خود، يعني خلفاي فاطميين، كه نيمي از مملكت آنان را از دست ايشان به در برده و در نيمه باقي نيز ايشان را متزلزل مي داشتند، از راه كمال عجز و ناتواني و تشفي قلب خود، چاره اي جز توسل به اين گونه وسائل عاجزانه، يعني نشر اكاذيب و مفتريات، در حق دشمنان قوي دست خود و قَدْح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال و اعوان و انصار ايشان نداشته اند. و از قديم گفته اند كه سلاح عجزه، دشنام و تهمت است1.
به نظر مي رسد سر چشمه اطلاعات و مأخذ عمده مؤلفين، در باره آغاز دوران اسماعيليه، كتاب ابوعبداللّه محمد بن علي بن رزام طائي كوفي2 بوده، كه در ردّ اسماعيليه تأليف شده است. ابن النديم، (297-378) در كتاب «الفهرست» در باره دوران آغازين نهضت اسماعيليه از او نقل كرده، و گويا چندان اعتمادي به اقوال و نوشته هاي ابن رزام نداشته و مسؤوليت را از عهده خود، در روايت از آن كتاب برداشته است. او در ابتداي فصل مزبور مي گويد:
قال ابوعبداللّه بن رزام في كتابه الذي ردّ فيه علي اسماعيليه و كشف مذاهبهم ما قد اوردته بلفظه و انا ابرء عن العهدة في الصدق عنه، و الكذب فيه3.
ابو عبداللّه رزام در كتابي كه بر ردّ اسماعيليه نوشته و پرده از مذاهب آنان برداشته، گفتاري دارد كه ما آن را با همان الفاظ در اينجا مي آوريم و عهده دار صدق و كذب آن نيستيم.
ابن النديم در آخر فصل، پس از نقل روايات ابن رزام، و غير ابن رزام از دشمنان اسماعيليه مي گويد:
فَاَمّا ببلاد مصر، فَالأمر مشتبه و ليس يظهر مِنْ صاحب الامر المتملك علي الموضع، شيي ء يدّلُ عَلي ما كانَ يُحكي عن جهته و جهة آبائه، و الامر تحير هذا والسلام4.
امّا در مصر وضعشان مبهم است، و از فرمان فرما و صاحب آن مرز و بوم، چيزي ديده نمي شود كه حكايت از گفته هايي كند كه درباره او و پدرانش مي گفتند و جريان كارها جز آن است كه بود.
و مسعودي (متوفي 346) در كتاب «التنبيه و الاشراف» مي نويسد:
وَ قَد صَنَفَ متكلموا فرق الاسلام عن المعتزلة و الشيعة و المُرجئة و الخوارج و النابتة ممن تقدم كتبا في المقالات و غيرها من الرد علي المخالفين، كاليمان بن رئاب الخارجي و... فَلِم يعرض احد منهم لوصف مذاهب هذه الطائفة و ردّ عليهم آخرون، مثل قدامة بن يزيد النعماني و ابي عبدك الجرجاني... و ابي عبداللّه محمد بن علي بن رزام الطائي الكوفي5... .
متكلمين فرق اسلام از شيعه، معتزلي، مرجئه و خوارج، كتاب هايي در رد مخالفين خود نوشته اند... .
ولي از آن ها كسي متعرض عقايد فرقه قرامطه و باطنيه نشده و كساني كه بر آن ها ردّ نوشته اند، مانند: قدامة بن يزيد بن نعماني و ابن عبدك جرجاني و ابوالحسن بن زكرياي جرجاني و ابوعبداللّه محمد بن علي بن رزام طائي كوفي و ابوجعفر كلابي، هر كدام، از عقايد آن ها به نوعي سخن گفته است و تازه پيروان اين فرقه، گفتار آنان را انكار كرده و تأييد نمي كنند.
چنان كه ديده مي شود مسعودي كه در شناخت فرقه هاي مذهبي شهرت دارد، و با خواندن اثر ابن رزام از آئين باطني آگاهي پيدا كرده است به طور آشكار و روشن مي گويد:
اقوال كساني كه بر ردّ اسماعيليه كتاب نوشته اند از جمله آن ها ابن رزام، نه هيچ يك از آن ها با ديگري موافق است و نه با احوال خود اسماعيليه مطابقت دارد.
مقريزي احمدبن علي (766-845) در كتاب اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه و الخلفاء6 (كه در ليبسيك و قدس شريف چاپ شده) در باره آغاز كار اسماعيليه عين مندرجات كتاب الفهرست را با مختصر اختلافي در عبارت نقل كرده است، ولي نه به روايت كتاب الفهرست، بلكه به نقل از كتابي ديگر، در طعن بر انساب خلفاء فاطميين تأليف يكي از معاصرين همان سلسله و از بني اعمام همان خاندان7، امّا از اشدّ اعداي ايشان به نام محمد بن علي بن الحسين بن احمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق علوي دمشقي، معروف به «شريف اخومحسن بن عابد علوي دمشقي كه از رجال اواخر قرن چهارم هجري ولي مقريزي خود تصريح مي كند كه مأخذ، شريف اخو محسن علوي نيز در نقل اين مطالب همان ابوعبداللّه بن رزام است، يعني همان كسي كه ابن نديم اطلاعات عمده خود را راجع به اسماعيليه از او نقل كرده است8. عجيب آن كه، مقريزي در حالي كه به گزارش ابن رزام و پيرو او اخو محسن اعتقاد ندارند، استفاده سرشاري از نوشته هاي او كرده است9.
هم چنين شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب نويري (677-733) در كتاب نهاية الأدب في فنون الادب10 در فصل راجع به قرامطه از همين شريف محسن نقل كرده است11.