33. حق شريك اين است كه در نبودش كار او را انجام دهى و با بودنش با او برابر باشى و خودسرانه تصميم نگيرى و بىمشورت با او كارى نكنى. مالش را نگهدارى و در هيچ ريز و درشتى به او خيانت نورزى كه در حديث آمده است: «تا دو شريك به يكديگر خيانت نكردهاند، دست خدا بر سر آنهاست» ـ ولاقوة الاّ باللّه.
34. حق مال اين است كه آن را جز از حلال به دست نياورى و جز در حلال به كار نگيرى و نابهجا هزينه نكنى و به راه نادرست نبرى و چون دارايى از خداست بايد براى او و در راه او به كارشگيرى و كسى را كه اى بسا كه تو را سپاس نگويد در آن مال بر خود مقدم ندارى، كه او پس از تو نيز جانشين خوبى در مرده ريگت نخواهد بود و آنها را به راه طاعت خدا به كار نخواهد برد، درنتيجه، تو خود در اين كاربردهاى نارواى ثروتت دست او را گرفتهاى، و چنانچه وارث به حال خود بينديشد و مرده ريگ تو را در طاعت خدا به كار برد، او غنيمت مىبرد و گناه و حسرت و پشيمانى و كيفر، گريبان تو را مىگيرد ـ ولاقوة الاّ باللّه.
35. حق بستانكار اين است كه اگر دارى حقش را بپردازى و كارش را روا كنى و بىنيازش سازى و اين دست و آن دست و امروز و فردا نكنى، كه پيغمبر(ص) فرمود:
«پشت هماندازى بدهكار توانگر، ستم است»، و اگر ندارى با خوشزبانى دلش را به كف آرى و مهلت بخواهى و با لطف و مدارا او را بازگردانى، نه اينكه هم مالش را ندهى و هم با او بدرفتارى كنى، كه فرومايگى است ـ ولاقوة الاّ باللّه.
36. حق كسى كه با او نشست و برخاست دارى اين است كه او را نفريبى و با او نيرنگ نورزى و بهوى دروغ نگويى و از او سوءاستفاده نكنى و بازييش ندهى و چونان دشمن سنگدل با او رفتار نكنى و اگر در كار و دادوستدى به تو اعتماد كرد تا آنمايه كه مىتوانى كارش را نيك به جا آرى و بدانى كه فريفتن آنكه به تو اعتماد كرده، گويى رباست ـ ولاقوة الاّ باللّه.
37. حق مدّعى اين است كه اگر حق مىگويد، دليلش را رد نكنى و در رد ادّعايش نكوشى، بلكه تو نيز همنوا با او دشمن خويش باشى و به سود و زيان خود داورى كنى و بىنياز از شاهد، خود براى او شهادت دهى، كه اين حق خداست بر تو. اگر دعوى باطل دارد، با او بسازى و تهديدش كنى و به دينش سوگند دهى و خدا را به يادش آرى و از تندى او بكاهى و ژاژ نخوايى و ناروا نگويى چرا كه از دشمنى او با تو نمىكاهد و به گناه او آلوده مىشوى و تيغ عداوت او نيز تيزتر مىشود؛ زيرا كه سخن نابهنجار شر برانگيزد و گفتار بهنجار شربراندازد ـ ولاقوة الاّ باللّه.
38. حق كسى كه ادعايى بر او دارى اين است كه اگر حق مىگويى، به نرمى بگويى، چرا كه ادعا هميشه در گوش طرف مقابل سنگين مىآيد. بايد با نرمى بر او دليل آورى و از روشنترين بيان و لطيفترين روش بهرهگيرى. دليل را رها نكن و به كشمكش و قيل و قال نپرداز؛ زيرا حرف حسابت هم پايمال مىشود و ديگر جبران نمىپذيرد ـ ولاقوة الاّ باللّه.
39. حق آنكه با تو مشورت مىكند اين است كه اگر رأى صحيحى دارى در خير خواهىاش بكوشى و چيزى را به او پيشنهاد كنى كه اگر خود به جاى او بودى مىكردى، البته با مهربانى و ملايمت؛ كه نرمش، وحشت را مىزدايد و خشونت بر وحشت مىافزايد؛ و اگر رأى و نظرى ندارى، او را نزد كسى كه به رأيش اعتماد دارى و ديدگاهش را مىپسندى راهنمايى كن تا در خيرخواهىاش كوتاهى و در نصيحتش فروگذار نكرده باشى ـ ولاحول ولاقوة الاّ باللّه.