حقوق و وظایف انسان از منظر امام سجاد (ع)

حسن بن علی ابن شعبه ،احمد جنتی

نسخه متنی -صفحه : 9/ 7
نمايش فراداده

حق شريك

33. حق شريك اين است كه در نبودش كار او را انجام دهى و با بودنش با او برابر باشى و خودسرانه تصميم نگيرى و بى‏مشورت با او كارى نكنى. مالش را نگه‏دارى و در هيچ ريز و درشتى به او خيانت نورزى كه در حديث آمده است: «تا دو شريك به يكديگر خيانت نكرده‏اند، دست خدا بر سر آنهاست» ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق مال

34. حق مال اين است كه آن را جز از حلال به دست نياورى و جز در حلال به كار نگيرى و نابه‏جا هزينه نكنى و به راه نادرست نبرى و چون دارايى از خداست بايد براى او و در راه او به كارش‏گيرى و كسى را كه اى بسا كه تو را سپاس نگويد در آن مال بر خود مقدم ندارى، كه او پس از تو نيز جانشين خوبى در مرده ريگت نخواهد بود و آنها را به راه طاعت خدا به كار نخواهد برد، درنتيجه، تو خود در اين كاربردهاى نارواى ثروتت دست او را گرفته‏اى، و چنانچه وارث به حال خود بينديشد و مرده ريگ تو را در طاعت خدا به كار برد، او غنيمت مى‏برد و گناه و حسرت و پشيمانى و كيفر، گريبان تو را مى‏گيرد ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق طلبكار

35. حق بستانكار اين است كه اگر دارى حقش را بپردازى و كارش را روا كنى و بى‏نيازش سازى و اين دست و آن دست و امروز و فردا نكنى، كه پيغمبر(ص) فرمود:

«پشت هم‏اندازى بدهكار توانگر، ستم است»، و اگر ندارى با خوش‏زبانى دلش را به كف آرى و مهلت بخواهى و با لطف و مدارا او را بازگردانى، نه اين‏كه هم مالش را ندهى و هم با او بدرفتارى كنى، كه فرومايگى است ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق معاشر

36. حق كسى كه با او نشست و برخاست دارى اين است كه او را نفريبى و با او نيرنگ نورزى و به‏وى دروغ نگويى و از او سوءاستفاده نكنى و بازييش ندهى و چونان دشمن سنگ‏دل با او رفتار نكنى و اگر در كار و دادوستدى به تو اعتماد كرد تا آن‏مايه كه مى‏توانى كارش را نيك به جا آرى و بدانى كه فريفتن آن‏كه به تو اعتماد كرده، گويى رباست ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق مدّعى

37. حق مدّعى اين است كه اگر حق مى‏گويد، دليلش را رد نكنى و در رد ادّعايش نكوشى، بلكه تو نيز همنوا با او دشمن خويش باشى و به سود و زيان خود داورى كنى و بى‏نياز از شاهد، خود براى او شهادت دهى، كه اين حق خداست بر تو. اگر دعوى باطل دارد، با او بسازى و تهديدش كنى و به دينش سوگند دهى و خدا را به يادش آرى و از تندى او بكاهى و ژاژ نخوايى و ناروا نگويى چرا كه از دشمنى او با تو نمى‏كاهد و به گناه او آلوده مى‏شوى و تيغ عداوت او نيز تيزتر مى‏شود؛ زيرا كه سخن نابهنجار شر برانگيزد و گفتار بهنجار شربراندازد ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق مدعى‏عليه

38. حق كسى كه ادعايى بر او دارى اين است كه اگر حق مى‏گويى، به نرمى بگويى، چرا كه ادعا هميشه در گوش طرف مقابل سنگين مى‏آيد. بايد با نرمى بر او دليل آورى و از روشن‏ترين بيان و لطيف‏ترين روش بهره‏گيرى. دليل را رها نكن و به كشمكش و قيل و قال نپرداز؛ زيرا حرف حسابت هم پايمال مى‏شود و ديگر جبران نمى‏پذيرد ـ ولاقوة الاّ باللّه.

حق مشورت‏كننده

39. حق آن‏كه با تو مشورت مى‏كند اين است كه اگر رأى صحيحى دارى در خير خواهى‏اش بكوشى و چيزى را به او پيشنهاد كنى كه اگر خود به جاى او بودى مى‏كردى، البته با مهربانى و ملايمت؛ كه نرمش، وحشت را مى‏زدايد و خشونت بر وحشت مى‏افزايد؛ و اگر رأى و نظرى ندارى، او را نزد كسى كه به رأيش اعتماد دارى و ديدگاهش را مى‏پسندى راه‏نمايى كن تا در خيرخواهى‏اش كوتاهى و در نصيحتش فروگذار نكرده باشى ـ ولاحول ولاقوة الاّ باللّه.