غلامحسين اعرابى
الحمد لله رب العالمين، الذى انزل القرآن
هداية للمتقين، ثم الصلوة و السلام على محمد و آله الطاهرين.
خواهيم بود.»
(سوره حجر، آيه 9.)
قبل از ورود در بحث، يادآورى چند نكته، ضرورى به نظر مى رسد.
1- دانش پژوهان همه فرقه هاى اسلامى قايل به سلامت قرآن از تحريف هستند. اهتمام آنان در طول تاريخ به موضوعات گوناگون علوم قرآن، تفسير، قرائت و استدلال به قرآن در شعبه هاى مختلف علوم اسلامى قوى ترين دليل بر اين مدعا است. اين حقيقت مسلم را كه قرآن مجيد از تحريف مصون مانده است؛ همه علماى اسلامى اعم از شيعه و سنى پذيرفته اند؛ مگر كسانى كه دچار اوهام يا تحت تاثير تعصبات فرقه اى يا احيانا با تحريكات دشمن در صدد ايجاد تفرقه و تزلزل در امت اسلامى اند؛
2- وجود روايات و گزارش هايى در منابع فرقه هاى مسلمان، مبنى بر تغييراتى در كتاب خدا، نيز مسلم است از اين رو هيچ كدام از فرقه هاى مسلمان نمى توانند ادعا كنند كه منابع ما عارى از اين گونه گزارش هاست؛
3- شايسته نيست و از اخلاق علمى نيز به دور است كه فرقه هاى اسلامى به استناد چنين گزارش هايى، يكديگر را متهم به اعتقاد به تحريف كنند؛ زيرا محققان تمامى فرقه هاى اسلامى، اين گزارش ها را تضعيف كرده و نپذيرفته اند؛
4- مقايسه بين آيات و سوره هايى كه در برخى از روايات قرآنيت آنها ادعا شده با قرآن كنونى، نشان مى دهد كه تا چه اندازه بين آنها و قرآن از جهت اسلوب كلام و محتوا فرق وجود دارد و همين امر هر انسان آگاه و با انصافى را وادار مى كند كه اين آيات و سوره هاى ادعا شده را وصله اى ناهمگون با قرآن بداند ؛ افق قرآن آنقدر بالا است كه اين وصله ها تا كنون على رغم همه تلاشهايى كه شده است نتوانسته آن را لكه دار نمايد زيرا: «براستى كتابى ارجمند و عزيز است. از پيش روى آن و از پشت سرش باطل در او وارد نمى شود، وحى نامه اى است از سوى محكم كار ستوده اى.»
(قرآن مجيد، سوره فصلت، آيه 41-42)
مفهوم لغوى
مفوم اصطلاحى
تحريف از ريشه «حرف» در لغت به معناى مايل كردن و عدول دان يك چيز است از جايگاه اصلى اش به جايگاه ديگر.(1)
و تحريف كلام به اين است كه سخنى را كه داراى دو احتمال است؛ بر وجه خاصى حمل كند، گرچه مراد گوينده نباشد.(2)
بنابراين مفهوم لغوى تحريف كلام شامل دو چيز مى شود:
الف- جابجا كردن حروف، كلمات يا اعراب آنها (و نه حذف كردن يا اضافه كردن چنانكه برخى پنداشته اند.)
ب- تحريف معنوى، يعنى حمل كلام بر وجهى كه مراد گوينده نيست.
تحريف معنوى، كاستن يا افزودن در حروف، حركات و احيانا برخى كلمات، قطعا در قرآن واقع شده است و اختلافى در اين گونه موارد بين دانشمندان اسلامى نيست. آنچه به عنوان «تحريف قرآن» از دير زمان مورد بحث قرار گرفته «تحريف به نقصيه» است. به اين معنى كه برخى از آيات يا سوره هايى - طبق برخى گزارش ها - بر پيامبر اسلام (ص) نازل شده است كه در قرآن كنونى وجود ندارد.
تحريف به اين معنى، محل نزاع و گفتگو است. در مقاله حاضر به رواياتى پرداخته شده است كه مقتضاى پذيرش آنها - كه برخى از محدثان صحيح پنداشته اند - وقوع تحريف در قرآن مجيد است. (معاذ الله) البته در جاى خود به اثبات رسيده است كه چنين امرى قابل پذيرش نيست.
1- موقعيت اجتماعى ام المومنين عائشه
2- موقعيت سياسى خليفه دوم
3- موقعيت معنوى برخى از اصحاب.
پيشينه بحث تحريف را بايد در عصر صحابه، يعنى نيمه آغازين قرن اول هجرى بعد از وفات پيامبر اسلام (ص) جستجو كرد برخى از تغييرات مربوط مى شود به اينكه، روى جمع آورى قرآن كار فردى صورت گرفته است و به صورت طبيعى در كار فردى، اختلاف بوجود مى آيد مثلا ابن مسعود، ابى بن كعب، ابو موسى، سالم ابو حذيفه و ديگران، جداگانه دست به جمع آورى قرآن و ايجاد نظم و ترتيب بين سوره ها زدند.(3) از اين رو در بين مصاحف مختلف، تفاوت هاى زيادى به چشم مى خورد كه در جاى خود بيان شده است. علاوه بر اين، گزارش هايى است كه برخى از آنها در كتاب هاى روايى نقل شده است و دلالت بر اين دارد كه آياتى يا سوره هايى بوده و در قرآن درج نشده است. سوال اين كه با وجود حفظ قرآن از سوى جمع بسيارى از مسلمانان كه تاريخ نام آنان را ضبط كرده است ؛
چگونه اين گزارش ها رواج يافت و مبارزه قاطع با آنها صورت نگرفت
پاسخ اين سوال را از خلال خود اين گزارش ها مى توان پيدا كرد به نظر مى رسد كه در اين زمينه سه عامل نقش اساسى داشته است.
برخى گزارش ها از ام المومنين عائشه نقل شده است ؛ كه مفاد آنها تحريف قرآن است و على رغم مخالفت ساير امهات مومنين و زوجات پيامبر (ص) با اين گونه گزارش ها و فتواهاى وى، سخنان او رواج پيدا مى كند و در منابع اهل سنت راه مى يابد و اين نيست مگر به لحاظ موقعيت اجتماعى و نقشى كه وى در دوره خلفا داشته است به عنوان نمونه فتوى ام المومنين عائشه در مورد رضا كبير است كه اين فتوى را مستند به فرمايش پيغمبر (ص) مى كرد. در صحيح مسلم چنين آمده است: «... عن عائشه ان سالها مولى ابى حذيفة كان مع ابى حذيفة و اهله فى بيتهم فاتت «تغنى ابنة سهيل» النبى (ص) فقالت ان سالها قد بلغ ما يبلغ الرجال و عقل ما عقلوا و انه يدخل علينا و انى اظن ان فى نفس ابى حذيفة من ذلك شيئا فقال لها النبى (ص) ارضعيه تحومى عليه و يذهب الذى فى نفس ابى حذيفة...»(4)
يعنى: از عائشه روايت شده است كه «سالم» غلام آزاد شده ابو حذيفه با وى و اهل خانه اش يك جا زندگى مى كرد ؛ همسر ابو حذيفه، سهله به نزد پيامبر (ص) آمده و گفت: سالم به حد بلوغ رسيده است و گمان آن است كه از رفت و آمد وى به خانه ما، ابو حذيفه نگران است پيامبر (ص) فرمود: به او شير بده تا محرم او شوى و نگرانى ابو حذيفه هم بر طرف گردد.
مسلم، سه حديث ديگر به همين مضمون را كه عائشه استدلال به آنها كرده، به دنبال اين حديث آورده است، لكن از ام سلمه، همسر پيامبر (ص) نقل كرده است(5) كه گفته ساير همسران پيامبر (ص) يك چنين رضاعى يعنى رضاع كبير، را موجب محرميت نمى دانستند.
ولى ام المومنين عائشه براساس اين روايتى كه نقل كرده بود على رغم مخالفت ساير همسران پيامبر (ص)، به خواهرش ام كلثوم و دختران برادرش دستور مى داد كه مردان بزرگى را كه دوست مى داشت به نزد او رفت و آمد كنند، شير دهند.(6)
به هر حال عائشه براى تثبيت نظر خود تدبيرى انديشيد:
«... ام المومنين، عائشه، روايت مى كند: آيه اى درباره رجم و شير خوارگى بزرگسال نازل گرديده بود و در آن براى محرميت، 10 بار شير خوردن را كافى مى شمارد اين آيه در زمان حيات رسول، در ورقه اى نوشته بود و در زير تخت خواب من قرار داشت. آنگاه كه رسول اكرم در بستر بيمارى بود... يكى از حيوانات اهلى منزل به اتاق داخل شده ورقه مزبور را خورد در نتيجه آيه مورد بحث از ميان رفت.»(7)
ابن حزم، سخن ام المومنين را چنين گزارش كرده است: «... عن عائشة ام المومنين قالت: نزل القرآن ان لايحرم الا عشر رضعات ثم نزل بعد و خمس معلومات هذا لفظ يحيى بن سعيد، و لفظ عبد الرحمن قالت: كان مما نزل من القرآن ثم سقط لايحرم من الرضاع الا عشر رضعات ثم نزل بعد و خمس معلومات. و من طريق القعنبى عن مالك عن عبد الله بن ابى بكر بن محمد بن عمرو بن حزم عن عمرة بنت عبد الرحمن من عائشة ام المومنين آنهاقالت: كان فيما نزل من القرآن عشر رضعات يحر من ثم نسخن بخمس معلومات يحرمن فتوفى رسول الله (ص) و هن مما يقرا من القرآن.»(8)
توجيهى كه برخى از علماى اهل سنت به عنوان نسخ تلاوت در مورد اينگونه روايات دارند و نقد آنها در ادامه مقاله خواهد آمد.
عمر داراى طبيعتى خشن و خويى تند بوده است. آن گونه كه از روايات اهل سنت بر مى آيد در امر مستحبات و مكروهات و ارتباطات اجتماعى بسيار شديد عمل مى كرده(9) و مردم از وى هراس داشته اند. بخارى در صحيح خود نقل كرده است كه: «... عمر از رسول خدا (ص) اجازه ورود خواست در حالى كه عده اى از زنان قريش در نزد پيامبر (ص) حضور داشتند و با حضرت با صداى بلند گفتگو مى كردند و تقاضاى افزودن نفقه خود را داشتند ؛ چون عمر اجازه ورود خواست، آنان از جابر خواستند و حجاب خود را برگرفتند، عمر وارد شد در حالى كه پيامبر (ص) مى خنديد، عمر گفت: خدا همواره شما را خندان كند اى رسول خدا. حضرت فرمود: در شگفتم از اين زنان كه در نزد من بودند چون صدايت را شنيدند حجاب برگرفتند، عمر گفت: شما اى رسول خدا سزاوار تريد كه بترسند از شما تا من، سپس عمر به زنان گفت: اى دشمنان خود، شما از من مى ترسيد و از رسول خدا (ص) هراس نمى كنيد آنگاه زنان به عمر گفتند: تو فردى خشن و تند خود هستى ؛ سپس رسول خدا (ص) فرمود: اى پسر خطاب هر چه مى خواهى بگو: سوگند به كسى كه جانم در دست اوست در هيچ مسيرى شيطان تو را نمى بيند مگر آن كه راه ديگرى را اختيار مى كند.»(10)
بر اين اساس عمر اگر بر مبناى دريافت هاى شخصى خود از قرآن نظرى مى داد. كسى را توان مخالفت نبود و بخاطر موقعيت سياسى نيز كه داشت نظر و روايت وى رواج مى يافت، به عنوان نمونه ادعاى او درباره نزول آيه اى در مورد رجم است وى بارها ادعا كرد كه جمله «الشيخ و الشيخه اذا زينا فارجموهما البتة...» آيه اى از آيات قرآن است. يكبار از «ابى» در مورد دو آيه ادعايى خود نيز تصديق گرفت و او تصديق كرد و حال آن كه اگر اين آيات را قبول مى داشت بايد در مصحف خود مى آورد. تصديق وى نشان مى دهد كه جرات انكار نداشته است. سيوطى نقل كرده: «عمر بن ابى بن كعب گفت: مگر ما در كتاب خدا اين آيه رانمى خوانديم «ان انتفاكم من آبائكم كفر بكم» ابى گفت: آرى. آنگاه عمر گفت: مگر اين آيه را نمى خوانديم ؛ «الولد للفراش و للعاهر الحجر.» ابى گفت: آرى.»(11)
عمر از موقعيت سياسى خود استفاده كرده و مى خواهد در مجمع عمومى است اسلامى در حج اين جمله را به عنوان يك آيه از آيات قرآنى اعلان كند اما ابن عباس با هوشمندى خاص خود، و عبد الرحمن بن عوف خليفهرا از اين كار منصرف مى كند، بخارى چنين گزارش كرده است: «... عمر گفت: امشب انشا ا... سخن خواهم گفت و.... عبد الرحمن گفت: اين كار را نكنيد زيرا در موسم حج همه گونه افراد حضور دارند و بهتر است در مدينه سخن بگوييد. عمر گفت: انشا ا... در اولين فرصت در مدينه سخن خواهم گفت.
بالاخره در مدينه در اولين فرصت پس از بازگشت از حج چنين گفته است: «... خداوند به حق پيامبر رامبعوث كرد و قرآن را بر او نازل فرمود. و از چيزهايى كه خدا نازل كرده آيه رجم است كه ما آن را قرائت كرديم و به ذهن خود سپرديم و فهمش كرديم. رسول خدا (ص) رجم كرد و ما نيز بعد از او رجم كرديم مى ترسم اگر زمانى بگذرد كسى بگويد: «سوگند به خدا ما در كتاب خدا آيه رجم را نيافتيم.» پس گمراه شوند با ترك واجبى كه خدا نازل كرده است....»(12)
ظاهرا اين جريان در سال 22 ه اتفاق افتاده است زيرا بعد از آخرين حجى كه عمر انجام داد اين خطبه را خوانده است.»(13) و در سال 23 ه از دنيا رفته است.(14)
قرائتهاى مختلف اصحاب از قرآن، به خاطر موقعيت معنوى آنان، رواج پيدا كرده است. حتى افزودن و كاستن آنان در مورد قرآن، در منابع گزارش شده است، در روايتى چنين آمده است كه: «ابو موسى اشعرى قرا بصره را خواست، 300 قارى به نزد وى آمدند، گفت: شما قرا و بهترين مردم بصره هستيد پس قرآن را قرائت كنيد و فاصله نيندازيد كه قلب شما سخت گردد همچون دل هاى كسانى كه پيش از شما بودند. به يقين ما سوره اى را قرائت مى كرديم كه در طول و شدت، آن را به سوره برائت تشبيه مى كرديم پس فراموش كرده ام آن را مگر اين جمله: «لو كان لابن آدم الا التراب.» و سوره اى را قرائت مى كرديم كه به يكى از سوره هاى مسبحات (سورى كه ابتداى آنها با سبح و يسبح شروع مى شود) همانند بود. و آن را نيز فراموش كرده ام جز آن كه قسمتى از آن را حفظ دارم: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون فتكتب شهادة فى اعناقكم فتسالون عنها يوم القيامة.»(15)
يك چنين ادعاهايى از سوى ابى بن كعب، عبد ا... بن مسعود، ابن عباس، ام المونين عائشه و... گزارش شده است، هر كدام از اين افراد به لحاظ موقعيتى كه داشته اند با سخنانشان مورد پذيرش قرار مى گرفته و گزارش مى شده است. توجيهاتى كه از سوى برخى از علماى اهل سنت درباره اين گزارش ها انجام گرفته قابل تامل و نقد است (در همين مقاله به نقل و نقد آنها پرداخته مى شود) ليكن يكى از علماى شيعه در اين باره توجيهى دارد كه حداقل در مورد برخى از اين گزارش ها قابل قبول است و آن اينكه: «ممكن است عبارتهاى مسجع كه از پيامبر (ص) شنيده نمى شده گمان مى كرده اند كه آيه قرآنى است و... چنين اشتباهاتى از اين گونه افراد دور از انتظار نيست.»(16)
1- آيه رجم
2- آيه رغبت
3- سوره اى همسنگ سوره برائت
4- سوره اى همسنگ سوره مسبحات
5- آيه رضاع
6- قرائت ابن عباس از آيه 198 سوره بقره.
راواياتى كه در صحيح بخارى و مسلم، هر دو، يا يكى از آنها آمده است: