سيد نظام الدين مكيان
خرداد ماه 1380
پايه و اساس نظريه شورا در امور اجتماعي و حكومتي به اين دو ايه شريفه استدلال مي شود كه خداوند خطاب به مؤمنان مي فرمايد : « و امر هم شوري بينهم » ( سوره شوري : آيه 38 ) يعني كارشان را به مشورت يكديگر انجام مي دهند و همچنيني به اين ايه كه خدا وند خطاب به رسول گرامي (ص) مي فرمايد : « و شارورهم في الامر » ( سوره آل عمران : آيه 159 ) يعني براي دلجوئي انها در كار جنگ مشورت نما . از لحاظ سنت نيز موارد متعددي وجود دارد كه رسول خدا (ص) در كارهاي مهم با اصحاب خود مشورت مي فرمود . اين مقاله به بررسي مسئله شورا در صدر اسلام مي پردازد و نحوه استفاده از نظريه « شورا » براي تعيين جانشيني پيامبر (ص) را روشن مي سازد .
مشاورت رسول اكرم (ص) با اصحابش در غزوه ها صورت مي گرفته و مشهورترين آنها مشورتي بوده كه حضرت در جنگ بدر با اصحاب كرده , بدين گونه كه : رسول خدا ( ص ) اصحابش را جهت تعرض به قافله تجارتي قريش كه به سرپرستي ابوسفيان از شام برمي گشت تشويق كرد و با 313 تن از كساني كه اماده استيلا به قافله بودند بيرون آمد . اين خبر كه به ابوسفيان رسيد مسير خود را تغيير داد و مردم مكه را به كمك خواست و بالشكري نزديك هزار رزمنده آماده جنگ شد . رسول خدا (ص) در برابر دو چيز قرار گرفت : يا به مدينه برگردد و يا آنكه با لشكر آماده و مجهز قريش جنگ كند . در مواجه با اين امر , نبي اكرم (ص) از مهاجرين و انصار مشورت خواست و فرمود : اي مردم آراء خود را به من بگوييد . انگاه ابوبكر و عمر و سعد بن معاذ و مقداد هر يك نظرات خود را با پيامبر (ص) در ميان گذاشتند .
در جنگ احد نيز 1پيامبر (ص) با اصحابش مشورت كرد . مشورت رسول خدا (ص) در جنگ احد با اصحابش بدين گونه بود كه : پيامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستايش الهي چنين فرمود : اي مردم , من خوابي ديده امد , در خواب ديدم كه گوئي در زرهي محكم هستم , ذوالقفار از قبضه شكسته و شكاف برداشته است , ديدم گاوي كشته شد و من قوچي را از پي خود مي كشيدم . مردم گفتند آنرا چگونه تعبير مي فرمائي فرمود : آن زره محكم شهر مدينه است , پس در همانجا بمانيد , اما شكستن شمشيرم اندوه و مصيبتي است كه به من مي رسد , گاوي هم كه كشته شده شهيد شدن برخي از اصحاب من است و قوچي را هم كه از پي خود مي كشيدم دشمن و لشكر است كه به خواست خدا انرا در هم خواهيم شكست . رسول خدا (ص) مصلحت مي ديد كه از مدينه خارج نشود , آنگاه فرمود اي مردم آراء خود را به من بگوئيد . بزرگان اصحاب او از مهاجر و انصار همه موالفقت كردند و پيامبر فرمود در مدينه بمانيد , اگر دشمن بر ما وارد شد در كوچه ها با انها جنگ مي كنيم و مي توانيم از بالاي حصارها و ايوانها تيربارانشان كنيم , اما نوجواناني كه در جنگ بدر حضور نداشتند و رغبت به شهادت داشتند و برخورد با دشمن را دوست داشتند , گفتند ما را به سوي دشمن ببر . همچنين سعد بن عباده و نعمان بن مالك بن ثغلبه و گروهي با انها بيرون نرفته ايم و اين موضوع سبب گستاخي ايشان نسبت به ما گردد , شما روز بدر همراه سيصد مرد بودي و خداوند پيروزت فرمود و در حال آنكه امروز مردم زيادي هستيم . ما ارزوي چنين روزي را داشتيم و از خداوند ان را مسألت مي كرديم . اكنون خداوند اين را در كنارمان فراهم ساخته است . حمزه عبد المطلب نيز گفت : سوگند به كسي كه قران را بر تو نازل فرموده است امروز هيچ خوراكي نخواهم خورد مگر آنكه بيرون از مدينه با شمشير خود بر دشكن بتازم . مالك بن سنان پدر ابوسعيد خدري و نعمان بن مالك بن ثعلبه و اياس بن اوس بن عتيك نيز درباره خروج به جنگ صحبت كردند . پيامبر (ص)اين صرار ايشان را خوش نمي داشت . اما چون اينها خواهان خروج از شهر بودند , پيامبر (ص) نماز جمعه را با مردم خواند و انها را موعظه نمود و سپس مردم به سوي دشمن بيرون رفتند . البته تعداد زيادي هم كه بيرون رفتن را دوست نمي داشتند به همراه زنان در شهر ماندند . در اين هنگام پيامبر (ص) به خانه خود رفت . مردم از در خانه تا منبر صف كشيده و منتظر خروج آن حضرت بودند , سعد بن معاذ و اسيد بن حضير پيش و او را به اكراه وادار به خروج از مدينه كرديد . همان موقع كه مردم مشغول گفتگو بودند پيامبر (ص) در حاليكه جامه هاي جنگي پوشيده بودند بيرون آمدند و فرمودند : من شما را به ان كار فراخواندم و سرپيچي كرديد , هم اكنون در پناه خدا حركت كنيد و در صورتيكه شكيبائي كنيد , نصرت از آن شما خواهد بود .
نمونه ديگري از رفتار پيامبر در برابر مشورت اصحاب , سرگذشتي است كه در جنگ خندق روي داده است : پيامبر (ص) و اصحابش ده شب و اندي در محاصره بودند تا كه اندوه و رنج برانان شدت يافت . انگاه كسي فرستاد به طرف عيينه بن حصن و حارث بن عوف كه هر دو از رؤساي قبيله غطفان بودند و چنين فرمود كه يك سوم ميوه و محصول مدينه را به انها خواهد داد , هر گاه با همراهان خود برگردند . انها راضي شدند و با ده نفر از خويشان خود آمدند تا اينكه نزديك بود توافق انجام شود و دوات و كاغذ و سعد بن عباده را خواست و در خلوت با انها مشورت كرد . آنها گفتند هر گاه اين امر از آسمان به تو رسيده ان را اجرا كن و هر گاه مأموريت نداري و خود مايلي ما نيز اطاعت مي كنيم , لكن هر گاه اينها نيست و فقط رأي و انديشه است , جز شمشير براي ايشان نزد ما نيست. پس پيامبر (ص) فرمود صلح نامه را پاره كن و سعد ان را پاره كرد . انگاه چنين فرمود : برگرديد , بين ما شمشير حاكم است . انچه كه ذكر شد مواردي بود كه مشورت پيامبر (ص) را در جنگها با اصحابش روشن مي كند .
پس از رحلت رسول خدا (ص) اولين كسي كه از شورا سخن گفته و بواسطه ان دستور برپايي خلافت را داده خليفه عمر بن خطاب است . او دليلي به برپايي خلافت از طريق شورا در اسلام نياورده است ولي پيروان مكتب خلفا برپايي خلافت بوسيله شورا را به دو آيه از كتاب خدا استدلال كرده اند و عنوان مي كنند كه رسول خدا (ص) نيز در پاره اي از امور با اصحاب خود مشورت مي كرد . در اينجا قبل از بيان مبنا قرار دادن نظريه شورا از طرف عمر بن خطاب براي تعيين خليفه بعد از خود به ماجراي سقيفه و استدلال ابوبكر و پيدايش نظريه « اهل حل و عقد » اشاره مي كنيم و سپس به بيان نظريات مختلف در باب خلافت و جانشيني پيامبر (ص) مي پردازيم كه يكي از اين نظريات , نظريه شورا براي تعيين جانشيني حضرت رسول (ص) مي باشد .
بعد از رحلت رسول خدا (ص) وقتي انصار پيكر پيامبر (ص) را در ميان خانواده اش رها كردند و به سقسفه بني ساعده روي اوردند تا سعد را حاكم قرار دهند و بگويند سعد بهتر از همه و شايسته فرمانداري است , خليفه ابوبكر وارد ماجرا شد و با استدلالي كه در رخداد سقيفه بيان كرد پايه و اساس نظريه « اهل حل و عقد » را بنيان گذاري نمود .
رويداد سقسفه در تاريخ اسلام و مسلمين از اهميت بسياري برخوردار است . در اين محل از شهر مدينه پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) , مناقشات سياسي براي تعيين جانشين ايشان آغاز شد . سقيفه به انصار تعلق داشت , ولي اين امر مانع حضور گروهي از مهاجرين و گفتگو درباره اينده دولت اسلامي نبود . انصار و مهاجرين در سقيفه در مقابل حضور گروهي از مهاجرين و گفتگو درباره آينده دولت اسلامي نبود . انصار و مهاجرين در سقيفه در مقابل هم قرار گرفتند , بدون اينكه هر كدام از دو جناح از انسجام ووحدت كامل برخوردار باشد . بني هاشم غايبان بزرگ جامعه اسلامي در رويداد موسوم به سقيفه بودند , بديهي است در صورت حضور آنان و در رأس ايشان حضرت علي (ع) , داماد و برادرزاده پيامبر (ص) , روال استدلالات و گفتگوها سمت و سويي متفاوت با انچه در ان زمان به خود گرفت پيدا مي كرد .
تصور عمومي انصار بر اين بود كه انان پناه دهندگان پيامبر (ص) هستند . حضرت پس از تصرف مكه و مطيع ساختن تمام قريش , همچنان به اقامت در مدينه و مركز قرار دادنش براي تمام مسلمين ادامه دادند . انصار به تلاش برخي از مهاجرين در امر قدرت و حكومت با نظر مثبت نمي نگريستند . كوتاهي در اعزام سپاه اسامه بدلايلي چند به هنگام بيماري منجر به رحلت پيامبر (ص) , سبب ايجاد سوءظن در ميان انصار شده بود . از اين رو , انان براي تثبيت اوضاع به سود خويش , در سقيفه تجمع كردند . مهاجرين نيز دعاوي خاص خويش را داشتند . يعني نزديكي به پيامبر (ص) , تقدم در پذيرش اسلام , دست شستن از موطن و سرزمين خود ـ مكه ـ و در نهايت تعلق داشتن به قريش , همچون ركن ركين گروه بندي قومي اعراب .
هر دو گروه مهاجر و انصار مي توانستند به جملات يا رفتارهاي پيامبر (ص) كه در حالات گوناگون درباره يا نسبت به جمع يا فردي از انان گفته شده يا صورت گرفته بود نيز استناد كنند و به گماني , آن اقوال يا رفتارها را مؤيد منزلت برتر خود بدانند و تفسير كنند . سعد بن عباده فرد شاخص انصار در اجتماع سقيفه بود و از مهاجرين هم , ابوبكر به همراه پنج تن ديگر از مسلمين به ناماي عمر بن خطاب , ابو عبيده جراح , اسيد بن حضير , بشيربن سعد و سالم مولي ابن حذيفه با انصار برخواستند . ابوبكر در مقابل دعوي حكومتي انصار به روايتي از پيامبر (ص) , كه بر اساس آن , امام بايد قريشي باشد , ( الائمه من قريش ) متوسل شد و اضافه كرد كه انصار مي توانند به داشتن وزارت مطمئن باشند . روايت مورد استناد ابوبكر با توجه به دعاوي عمومي انصار , كارساز شد و انصار در حاليكه از دعوي قبلي خود گامي به عقب نهاده بودند , خواهان تشكيل حكومتي متشكل از دو امير , يكي از مهاجرين و ديگري از انصار شدند ( منا امير و منكم امير ) . بار ديگر ابوبكر به روايتي ديگر از پيامبر (ص) استناد كرد كه در ان برتقدم و برتري قريش تصريح شده بود . ( قدموا قريشاً و لاتقدموها ) , و در نهايت انصار به پذيرش حكومت صحابه مهاجر تن در دادند . ابوبكر با اشاره به عمر و ابو عبيده از حاضران خواست يكي از ان دو را به خلافت ساختند . عمر نيز در شايستگي ابوبكر براي تصدي چنين مقامي سعي بليغ كرد . از اين رو , كار بر ابوبكر راست شد . از نكاتي كه عمر در ارجح دانستن ابوبكر اقامه دليل كرد , سابقه ابوبكر در اسلام , يار پيامبر (ص) در سفر به مدينه , و سرانجام پيش نمازي ابوبكر به هنگام بيماري پيامبر (ص) بود .
به نظر مي ايد كه عوامل ذيل در تمكين انصار و از دلايل و مواضع صحابه مهاجر اهميت بسياري داشته است . اول آنكه ابوبكر توانست در اثبات برتري و تقدم صحابه مهاجر نسبت به انصار به دو حديث از پيامبر (ص) اشاره كند كه در يكي از انها , به صراحت بر امام واقع شدن قريش و ديگري نيز بر تقدم قريش تأكيد شده بود . در حاليكه انصار فقط به دعاوي عمومي در منزلت خود و ياري رساني به اسلام و مسلمين متكي بودند . روايات مذكور در ايجاد فضايي مناسب براي پذيرش صحابه مهاجر موضع عمومي صحابه قريش را مورد توجه قرار مي داد . مي توان تصور كرد كه در صورت حضور بني هاشم در سقيفه تقابل روايي حادتري بوجود مي آمد . بالطبع بني هاشم و شخص حضرت علي (ع) مي توانستند به روايات بيشتر و با تعين شخصي , استناد جويند . نظر حضرت علي (ع) پس از شنيدن استناد ابوبكر به قريشي بودن امام اين بود كه انان به درخت احتجاج كردند , ولي ميوه آن را ناديده انگاشتند . دليل دوم تمكين انصار از صحابه مهاجر , تشتت آراء در ميان خود انصار بود . سعد بن عباده فرد شاخص انصار در ميان انصار و حتي قوم خود مرجعيت تام و تمام نداشت . بشير بن عباده , پسر عموي وي , از كساني بود كه در بيعت با ابوبكر شتاب ورزيد. البته در ميان صحابه مهاجر هم يكدستي آراء وجود نداشت , ولي دست كم در ميان جمع كوچكي كه در سقيفه جمع شده بودند هماهنگي در مواضع چشمگير بود . برخي از صحابه همچون بني هاشم ـ حتي طلحه و زبير ـ در سقيفه حضور نداشتند , در صورتيكه با حضور اين افراد , استدلالات عمومي در برتري قريش آسيبي وارد نمي شد , بلكه احتمالاً مصداق جانشين تغيير مي كرد . سرانجام سومين دليل , برتري موضع صحابه مهاجر نسبت به انصار , شخصيت هاي برجسته مهاجرين حاضر در سقيفه بود . با اينكه در ميان انصار شخصيتهاي برجسته اي به چشم مي خوردند , حضور ابوبكر و عمر , سابقه اسلامشان , جايگاهي كه در ميان قريش داشتند و همچنين رابطه خويشاوندي انان با پيامبر (ص) همگي در ايجاد امايل عمومي حاضران در سقيفه به نفع مهاجرين و شخص ابوبكر مؤثر بود .
بعدها شخصيتهاي مختلفي در مورد ماجراي سقيفه بحث و گفتگو كردند , حتي عمر سقيفه را همچون حادثه اي كه به خير گذشت توصيف كرد . ابوبكر هم در لحظات پاياني عمر از ارزوي خود سخن گفت . وي آرزو داشت هنگام حيات پيامبر (ص) در باب امارات مسلمين از ايشان سؤالاتي مي كرد : حق خلافت پس از پيامبر (ص) از آن كيست آيا انصار را نيز در خلافت حقي بود يا خير
به رغم مباحث ذكر شده همانگونه كه امد , بايد پذيرفت كه سقيفه در شكل گيري انديشه هاي سياسي در اريخ سياسي مسلمانان نقشي نمادين داشت است . صرف نظر از اهميت سقيفه در روند بعدي تاريخ مسلمانان و به لحاظ نظري , دست كم سه مطلب حائز اهميت در سقيفه موجوديت يافت : الف ) نظريه قريشي بودن خليف , ب ) بحث دو امام , ج ) پذيرش نحوه انتخاب ابوبكر به عنوان خليفه اول همچون يكي از راههاي انتخاب خليفه , يا به تعبير ديگر , پيدايش نظريه « اهل حل و عقد » .
استدلال ابوبكر به حديث « الائمه من قريش » در برتري صحابه مهاجر نسبت به انصار به يكي از شاخص ترين ويژگيهاي امام مسلمين يا به تعبيري كه عموميت بيشتري يافت , يعني « خليفه » , تبديل شد . پذيرش « قريشي بودن خليفه » , از مهمترين دستاوردهاي نظري ماجراي سقيفه بود كه تا اواخر حكومت عباسيان مدام مورد تأكيد قرار مي گرفت . البته شرط قريشي بودن خليفه در ميان اهل سنت و مذاهب رايج متداول بود , ولي برخي از فرق همچون خوارج يا معتزله , اين شرط را لحاظ نمي كردند . يكي از متفكراني كه به نظريه قريشي بودن خليفه در ميان اهل سنت و مذاهب رايج متداول بود , ولي برخي از فرق همچون خوارج يا معتزله , اين شرط را لحاظ نمي كردند . يكي از متفكراني كه به به نظريه قريشي بودن خليفه به گونه اي تحليلي نگريست , ابن خلدون بود . به نظر وي شرط مزبور بيش از انكه شرط مستقلي باشد , برخاسته از موقعيت و منزلت قريش بود . او قريشي بودن را ظرط ضروري و غير قابل انفكاك از كليت مسائل خلافت نمي دانست , بلكه معتقد بود جهات سياسي ـ اجتماعي , التزام به قريشي بودن خليفه را مقبول مي سازد . همچنين اوضاع سياسي ـ مذهبي و موقعيت خلفاي عباسي به گونه اي بود كه بر قريشي بودن خليفه تأكيد بسيار داشتند , تا جايي كه اين شرط در اذهان مانند جزئي از باور ديني اهل سنت درامد .
قريشي بودن خليفه در زمان خلفاي راشدين , در قياس با ادوار بعدي , اهميت چنداني نداشت , عمر , خليفه دوم مسلمين , هنگاميكه جراحت منجر به فوت برداشت , از دو نفر كه در صورت زنده بودن مي توانستند عهده دار امر خلافت شوند نام برد . يكي از اين دو نفر سالم مولي ابن حذيفه بود كه در سقيفه حضور داشت , ولي در زمره قريش به شمار نمي رفت .
گفتيم از ديگر دستاوردهاي نظري ماجراي سقيفه طرح « خلافت دو امام » در قالب « منا امير و منكم امير » از سوي انصار بود كه صحابه مهاجر مجتمع در سقيفه با آن مخالفت كردند , زيرا هم برتري آنان ناديده انگاشته شده بود و هم اين امر سبب تجديد خصومتهاي قومي و از هم گسيختگي امت اسلامي مي شد .
نظريه « اهل حل و عقد » در انعقاد خلافت و پذيرش خليفه را شايد بتوان بزرگترين دستاورد نظري ماجراي سقيفه دانست . فرض بر اين است كه بيعت كنندگان با ابوبكر , از منزلت حل و عقد امور مسلمين برخوردار بوده و عمل آنان در انتخاب وي به پيدايش اولين نظريه از نظريات چندگانه در باب انتخاب خليفه منجر شده است . در مورد ويژگيهاي « اهل حل و عقد » تعداد آنان و ديگر شرايط لازم ميان اهل فن بحث و گفتگوي بسياري صورت گرفته است , بدون انكه اجماعي در خور , فراهم ايد . براي مثال برخي تعداد « اهل حل و عقد » را با استناد به تعداد همراهان ابوبكر در مجمع سقيفه حداقل پنج نفر ذكر كرده اند . گروهي ديگر با استناد به شوراي تشكيل شده از سوي عمر اين تعداد را شش نفر دانسته و حتي برخي از متفكران مسلمان ,مانند غزالي , وجود يك فرد بيعت كننده را براي انعقاد كافي تلقي كرده اند . البته به شرط اينكه اين فرد از شوكت لازم برخوردار باشد . نظريه « اهل حل و عقد » تنها نظريه رايج در چگونگي انعقاد خلافت نبود .