آفریقا، جولانگاه ادیان مسیحی و اسلام دین در آفریقا و آمریکای لاتین (2)

عون اشریف قاسم؛ ترجمه: صالح واصلی

نسخه متنی
نمايش فراداده

آفريقا، جولانگاه اديان مسيحي و اسلام دين در آفريقا و آمريكاي لاتين

به رغم طرح مباحث عديده اي پيرامون گفت وگوي تمدن ها و اديان و تلاش تعداد زيادي از انديشمندان نيك انديش و نگران آينده بشر براي تبيين ارزش هاي مشترك مورد تأكيد اديان و تمدن ها، واقعيت موجود نمايانگر تشديد رقابت است و در مراحلي به برخورد تمدن ها و اديان مي رسد. اوج اين برخورد، در تقابل تمدن اسلام و تمدن معاصر غرب است كه اين امر، بيش از سابق مناطق، در قاره آفريقا جريان دارد.

ورود دين مسيحيت به آفريقا از حدود قرن چهارم ميلادي و توسط مذهب قبطي يعقوبي آغاز گرديد. مركز آن، شهر اسكندريه بود و با مذهب كاتوليك ملكاني در رم رقابت مي كرد. گسترش مسيحيت از اسكندريه به حبشه و از روم به دولت هاي كوچك نوبيه در نوباتيا، المقره و علوه صورت گرفت.

اسلام از نخستين روزهاي دعوت پيامبر به آفريقا وارد شد و زمزمه هاي آن، از قبل از هجرت و با پناه جويي تعدادي از مسلمانان از نجاشي در حبشه آغاز گرديد. اسلام در حدود سال 27 هجري به مصر گسترش يافت و سپس به سودان كه تأثير آن را در سال 31 ه . در خصوص مسجد دنقلا كه در معاهده البقط ميان عبدالله بن ابي السرح و پادشاه نوبيايي دنقلا از آن ياد شده است، شاهد بوده ايم.

با گذشت پنج قرن از گسترش اسلام، منطقه المقره سقوط كرد و پس از دو قرن و نيم، منطقه علوه به دست مسلمانان افتاد و پس از حدود سيزده سال از سقوط آندلس بدست فرنگي ها، يك حكومت اسلامي در آفريقاي مركزي تشكيل گرديد.

اسلام از نيمه اول قرن هجري، شمال آفريقا را فرا گرفت و به سمت عمق آفريقا گسترش يافت. در كشورهاي غنا از قرن چهارم تا هفتم، مالي از قرن هفتم تا دهم و سنگال از قرن دهم هجري به بعد، دولت هاي اسلامي به وجود آمد. اسلام همچنين به اكثر كشورهاي غربي و مركزي آفريقا گسترش يافت. بيشترين تأثير در مناطق شاخ آفريقا صورت گرفت، به نحوي كه در نيمه قرن بيستم، گفته مي شد كه از هر سه نفر آفريقايي، دو نفر مسلمان هستند؛ يعني تأكيد بر اين احساس مسلمانان كه آفريقا قاره اسلام است و بسياري از آگاهان ابراز عقيده نموده اند كه گسترش اسلام در آفريقا، همچون گسترش آتش در خرمن بوده است.

از سوي ديگر، حمله اروپا به آفريقا و زمزمه هاي آن كه از اواخر قرن پانزدهم ميلادي آغاز شده بود، تأثير بسزايي در از ميان بردن روحيه مقاومت مردمان اين منطقه داشت و زمينه انتشار مسيحيت و مقابله با اسلام و راه نفوذ به آفريقا را فراهم ساخت.

به دنبال آن بود كه حركت هاي جهادي مسلمانان در مناطق مختلف شمال و غرب آفريقا آغاز شد كه از جمله اين حركت ها، خيزش عمر الفوتي در مالي و شيخ عثماني دان فوديو در منطقه الهوسا و الفلاني بوده است. اكثر اين حركت ها در شمال نيجريه روي داده و نظير آن در سومالي، حبشه، سودان و مصر در زمان عرابي اتفاق افتاده است.

دوران استعمار در آفريقا كه حدود يك قرن به طول انجاميد، از دو ويژگي برخوردار بود: ويژگي نخست، فراهم نمودن زمينه نفوذ جنبش هاي ميسيونري در مناطقي كه اسلام در آن گسترش نيافته بود و ويژگي دوم، تشويق فرزندان مسلمين در مناطق اسلامي به تحصيل در مدارس جديد متكي به دروس و مراجع غربي كه كم ترين توجه را به معارف اسلامي دارند. همچنين تلاش گرديد تا انجمن هاي قرآني و اسلامي در حاشيه قرار گرفته، آموزش هاي نوين مورد تأكيد قرار گيرند و مسلمانان از ميراث فرهنگي و زبان خود كه با حروف عربي بود، جدا شوند. اين امر موجب شد تا يك قشر روشنفكر مسيحي در بسياري از كشورهاي آفريقايي به وجود آيد. اين عده به ظاهر معدود، به خاطر در اختيار داشتن امكانات نوين تشكيلات حكومتي و ساختارهاي فرهنگي و اقتصادي، جامعه را تحت نفوذ و سلطه خود دارند.

در نتيجه، بسياري از مسلمين از فرستادن فرزندان خود به مدارس استعمارگران خودداري كردند، ولي كساني كه در اين مدارس تحصيل نمودند، با ميراث اسلامي بيگانه گرديدند. البته روحيه مقاومت در برابر استعمارگران موجب شد تا اغلب مسلمانان به دين خود پايبند باقي بمانند؛ چرا كه سلاح دين، قدرت مندترين سلاح مقابله با نقشه هاي استعمارگران در زمينه هاي مختلف تربيتي، اجتماعي و فرهنگي بود. استعمارگران علي رغم تلاش هاي مستمر نتوانستند مردم را از منابع تمدني خود دور ساخته، تمدن خود را جايگزين آن نمايند، اما آنان در دو زمينه توفيق يافتند: اولاً تقسيم جوامع آفريقايي به شمال و جنوب كه يكي مسلمان و ديگري مسيحي، با تفاوت هايي كه در تعداد جمعيت هر يك از اين جوامع وجود داشت. ثانيا ايجاد يك قشر غربزده در ميان هر كدام از جوامع مزبور. بنابراين زماني كه اكثر اين كشورها در فواصل سال هاي 1950 تا 1970 به استقلال دست يافتند، قشر غربزده، قدرت را از استعمارگران به ارث برد. بنابراين، اين قشر، طبيعتا به حفظ نام بجاي مانده از استعمارگران و اجراي نقشه هاي آنان تأكيد داشتند.

بديهي است كه پس از خروج استعمارگران، شور و هيجان مردم در مقابله با عنصر خارجي و نقشه هاي آن فروش نمود و از نكات قابل توجه اينكه نقشه هايي را كه استعمارگران به خاطر هراس از روبرو شدن با احساس ملي مردم در اجراي آن ناكام مانده بودند، توسط حاكمان بومي جانشين و غربزده به اجرا درآمد، چرا كه مرحله استقلال، تنها به جنبه سياسي محدود شده، به زمينه هاي فرهنگي و تمدني گسترش نيافت. برخي از حاكمان مزبور در گرايش لائيكي خود افراط نموده، بيش از دشمن استعمارگر نسبت به اسلام و مسلمانان جفا كردند.

ناگفته پيداست كه بسياري از كشورهاي آفريقايي داراي اكثريت مسلمان در مرحله استقلال، خود را در برابر رييس جمهوري مسيحي ديدند كه اين امر موجب تشديد برخورد در داخل اين جوامع ميان گرايش هاي لائيكي حكام و گرايش هاي مردم كه بيانگر تأكيد بر هويت اسلامي خويش بود، گرديد. بنابراين، اوضاع مذكور منجر به به وجود آمدن جنبش هاي افراطي شد. اين جنبش ها كه از نفوذ به عرصه سياسي ناتوان مانده بودند، به سازمان هاي زيرزميني يا علني مخالف رژيم هاي حاكم مبدل گرديدند.

نفوذ مسيحيت

محافل مسيحي عنوان مي كنند كه جريان اسلامي از قرن ششم تا حدود 1950 با شتاب زيادي به سمت جنوب گسترش مي يافت و اين حركت، هنگامي كاملاً متوقف گرديد كه با تأثير فعاليت هاي مسيحيت در سراسر مناطق مركزي و جنوبي در آفريقا مواجه گرديد. در حال حاضر نيز مسيحيت در ميان صاحبان اديان سنتي و به ويژه اسلام به توفيقاتي دست مي يابد. از لحاظ جمعيتي، تعداد مسلمانان رو به افزايش است، ولي مسيحيت سريع تر گسترش مي يابد.

يك منبع مسيحي در اين خصوص چنين عنوان مي كند: ما گسترش اسلام را در جنوب و مركز آفريقا متوقف ساختيم و اينك نيازمند آن هستيم كه به طور جديد، روزنه هايي به درون اسلام ايجاد كنيم.

پرسش قابل طرح، اين است كه مسيحيت چگونه در دوران استقلال، بيش از دوران استعمار به دستاوردهايي برسد؟ شايد بتوان گفت كه راز اين امر در اركاني باشد كه استعمارگران در زندگي اجتماعي مردم پايه ريزي نمودند. اين اركان مشتمل بر انجمن هاي ميسيونري و نقاط اتكاي آنها در زمينه هاي اقتصادي، پرورشي و تبليغاتي و همچنين تمركز تلاش هاي غرب مسيحي در جهت حمايت بيشتر مالي از تبليغ مسيحيت در آفريقا و احيانا اقدامات مستقيم براي از ميان بردن پايه هاي تحرك اسلامي است. همان گونه كه در قضيه انقلاب ايبو در شمال نيجريه اتفاق افتاد و اكثر رهبران مسلمان اين كشور همچون ساردونا احمد بلو و نخست وزير ابوبكر تفاوه بليوه و ديگران به قتل رسيدند؛ به طوري كه مردم نيجريه و جهان اسلام همچنان فقدان اين شخصيت ها را حادثه اي سنگين به شمار مي آوردند. رويداد ديگر در زنگبار بود كه حضور اعراب مسلمان در آنجا سركوب گرديد و اين كشور در اتحاد تانزانيا ادغام شد.

بديهي است كه در مقابل اين ضد حمله غرب عليه آفريقا كه به دنبال خروج نيروهاي اشغالگر صورت گرفت، اكثر كشورهاي آفريقايي توانايي لازم را براي مقابله با آن حملات فكري و تبليغاتي گسترده نداشتند و اغلب مسلمانان اين كشورها در شرايط نابساماني بسر مي بردند. حاكمان آنان توجهي به اسلام نداشتند و اگر نگوييم در جبهه مخالف قرار داشتند، حمايتي هم از نهادهاي تبليغ و آموزش اسلامي به عمل نمي آوردند. اين در حالي بود كه عوامل تبليغ مسيحيت پي در پي از طرف كشورهاي غربي پشتيباني مي شدند. در اين خصوص برخي از آمارهاي موجود را يادآور مي شويم:

انجمن جهاني پژوهش هاي تبليغ مسيحيت با صدور نشريه اي درباره ميسيونري و فعاليت هاي آن در سال 1991م اعلام نمود كه تعداد مؤسسات ميسيونري و آژانس هاي مربوط به آن بالغ بر 120880 و مخارج كليساهاي فعال در زمينه ترويج مسيحيت 320 ميليارد دلار مي باشد و اين انجمن براي حمايت از برنامه هاي مربوطه 163 ميليارد دلار كمك كرده است و رسانه هاي گروهي كه در اين خصوص همكاري دارند، در حدود 9/8 ميليارد دلار درآمد كسب نموده اند.

همچنين 82 ميليون دستگاه رايانه براي حفظ و نشر اطلاعات مربوطه به ترويج مسيحيت به خدمت گرفته شده است، تعداد 88610 نسخه كتاب، 24900 هفته نامه انتشار يافته و تعداد 53 ميليون جلد انجيل به صورت رايگان توزيع گرديده است. شمار ايستگاه هاي فرستنده راديو تلويزيوني ويژه ترويج مسيحيت نيز 2340 ايستگاه مي باشد كه با جمع بندي آمار و ارقام مربوط به تبليغ مسيحيت در سال 1991، هزينه آن به 181 ميليارد دلار مي رسد.

به منظور بررسي بيشتر در اين زمينه، اشاره به مطلب مندرج در مجله تايم خالي از فايده نمي باشد. اين مجله در سال 1980 طي گزارشي اعلام كرد: از ميان 460 ميليوني آفريقايي، 53 ميليون مسيحي كاتوليك هستند و به اين رقم هر سال 6 ميليون نفر افزوده مي شود؛ يعني به ميزان پنج درصد در كل جهان كه چنين افزايشي در تاريخ مسيحيت بي سابقه است. انتظار مي رود كه جمعيت كل مسيحيان از 400 ميليون نفر به 800 ميليون نفر در پايان قرن جاري برسد. بر اين اساس بود كه پاپ ژان پل دوم اعلام نمود: «آفريقا قاره حاصلخيزي براي بهره برداري است».

مجله تايم نيز عنوان نمود: «مايه شگفتي است كه رشد جمعيت مسيحيان در آفريقا پس از دوره استعمار به صورت دراماتيك بوده است و در حالي كه تعداد آنان در سال 1960 كمتر از 30 درصد كل مسيحيان بود، در سال 1980 به حدود 50 درصد رسيد».

بديهي است برنامه هاي ترويج مسيحيت كه پايان اين قرن را مرحله خاتمه گسترش اسلام در جنوب خط استوا تعيين نموده است، با اقدامات وسيعي در جهت عملي كردن نقشه هاي خود به پيش مي رود و از جمله اين نقشه ها، تجزيه سودان به مناطق مختلف براي نفوذ تبليغ مسيحيت است و در جنوب اين كشور، به شدت تلاش مي شود تا يك دولت كوچك مسيحي ايجاد گردد و بدين ترتيب، مانع گسترش نفوذ اسلام به سمت جنوب گردد. همزمان، مبلغين مسيحي نيز سعي خواهند كرد تا از طريق مدارس و تبليغات، ايمان مسلمانان را تضعيف نموده، آنان را بي تفاوتي نسبت به اسلام سوق دهند.

ناگفته پيداست كه گسترش مسيحيت در برابر اسلام بي سروصدا و به آرامي صورت گرفته، چه بسا همراه با تبليغات وسيعي بود مبني بر اينكه اسلام با شتاب فراواني در آفريقا در حال گسترش است تا بدين وسيله مسلمانان را آرام ساخته، چنين وانمود كنند كه اسلام با قدرت ذاتي خويش در مقابل مسيحيت گسترش مي يابد.

نقش كشورهاي اسلامي و عربي

بي ترديد، تنها كوشش هاي مسيحيان نبود كه اين نتايج بزرگ را در خصوص پيكار اسلام و مسيحيت در آفريقا به وجود آورد، بلكه صهيونيست ها نيز با حمايت هاي مادي و معنوي خود، كمك شاياني به گسترش مسيحيت نمودند.

پرسشي كه به طور جدي مطرح است، نقش ملت هاي اسلامي و امت عرب در اين پيكار شديد مي باشد. همگي مي دانيم كه بسياري از كشورهاي عربي كه ملت هاي آفريقايي پس از كسب استقلال كمك هاي مادي و معنوي نمودند. در اين زمينه، بانك توسعه آفريقا كه مقر آن خارطوم است، كمك هاي مالي فراواني به طرح هاي در دست اجرا در آفريقا نمود. همچنين بانك اسلامي جده كوشش هاي بسياري را به عمل آورد، سازمان كنفرانس اسلامي دانشگاه هايي را تأسيس كرد و برخي از كشورها نيز اقدام به ايجاد مراكز فرهنگي و نهادهاي پرورشي و تبليغي نمودند. از جمله اين كشورها، عربستان سعودي، مصر، ليبي و عراق بودند. ولي اين همكاري عربي اسلامي خيلي زود محدود گرديد و اكثر طرح هاي مشترك متوقف شد و نتايج منفي نيز در پي داشت؛ چرا كه اعتبار آنها را در نظر بسياري از مردم افريقا از ميان برد.

به موازات كوشش هاي عربي و اسلامي در آفريقا، تأثيرات بسياري به ويژه در زمينه فعاليت اسلامي ظاهر گرديد؛ زيرا اين تلاش ها با هماهنگي صورت نمي گرفت تا مانع ايجاد برخورد و رقابت شود. از ديگر موارد منفي اقدام كشورهاي كمك كننده، اعزام يا بكارگيري گروه هاي نالايق و غير متخصص بود كه نتيجه اي جز هدر دادن اموال اختصاص داده شده در پي نداشت و شايد بدترين تأثير اين بود كه به اختلافات مذهبي در ميان مسلمانان، از جمله مسئله مقابله با تصوف در جوامعي كه غالباً پيرو مسلك صوفي گيري هستند و يا تأكيد بر برخي از مسائل غير اساسي فقهي مانند پوشش، قبض و اقباض و يا استفاده از تسبيح و غيره، دامن زدند. برخي از اين اختلافات، مسلمانان را به درگيري با يكديگر كشانده، آنان را از دعوت غير مسلمانان به اسلام بازداشت. بدين ترتيب، تلاش هاي ناهماهنگ مزبور، به رغم وجود حسن نيت، چنين نتايجي در پي داشت كه قابل مقايسه با اقدامات مؤسسات ميسيونري نبود. اين در حالي كه ملت هاي آفريقا بيش از هر زمان ديگري، به حمايت و كمك نيازمندند؛ چرا كه درآمد كافي نداشته و دچار خشكسالي و قحطي شده اند.

ناكامي در اجراي طرح هاي توسعه در اكثر اين كشورها به خاطر وارد كردن تجهيزات فوق مدرن و گرانقيمت، در كنار ناتواني كادر فني در استفاده مطلوب از اين امكانات، همگي بدهي هاي سنگين را به بار آورده و در نهايت به خاطر ناتواني در پرداخت ديون، اين كشورها را اسير كشورهاي غربي نموده و در واقع استعمار جديد به وجود آمده است.

واضح است در شيوه حركت به سمت توسعه كه اين كشورها همچون اكثر كشورهاي جهان سوم در پيش گرفتند، به جاي بكارگيري تكنولوژي متوسط متكي بر شيوه توليدات محلي، به تقليد از كشورهاي صنعتي پرداختند و به اين صورت، خود را وابسته به اين كشورها نمودند تا از قافله پيشرفت و توسعه عقب نمانند و در نهايت نيز با شكست مواجه گرديدند و علاوه بر اينكه در آمدهاي خود را از دست دادند، زير بار بدهي رفتند. همچنين فرصت هايي را كه براي رسيدن به توسعه در اختيار داشتند، از دست دادند؛ چرا كه قيمت كالاها افزايش يافته و در مقابل، بهاي مواد خام كه پشتوانه اقتصاد كشورهاي در حال توسعه است، كاهش پيدا كرد.

بروز اين شرايط، به پايين آمدن سطح اقتصادي و اجتماعي در اكثر كشورهاي جهان سوم و به ويژه در آفريقا منجر شد و موجبات ناآرامي و تزلزل و در بين آنها، به خصوص كشورهاي اسلامي فراهم ساخت. اين وضعيت باعث شد تا جريان هاي ميسيونري به راحتي دژهاي جوامع اسلامي را تسخير كنند. شيوه نفوذ مبلغين مسيحي، خود مؤيد اين امر است.

در اين خصوص، در يكي از نشريات آنان آمده است: طي بيست و پنج سال گذشته وضعيت و موقعيت مسيحيت در برابر اسلام تغيير يافته است. در حالي كه با رشد جمعيت مسلمانان، اسلام نيز گسترش مي يافت، اينكه شرايط به نفع مسيحيت تغيير نموده، در حالي حاضر انجيل در اختيار گروه هاي مختلفي قرار مي گيرد. همچنين با متزلزل شدن موقعيت اسلام و شكست آن، وضعيت كليسا مستحكم مي شود.

اين منبع، تحول مذكور را ناشي از سه عامل ذكر مي كند: عرضه كتاب مقدس در سطح وسيع، گرايش بسياري از افراد به سوي سكولاريسم و انتشار گسترده آموزش هاي غربي كه اسلام قادر به رقابت با آن نيست.

در چنين شرايطي كه كشورهاي اسلامي آفريقا نيازمند حمايت برادران خود در جهان اسلام و عرب هستند، اين كمك ها محدود گرديده، در نتيجه مسلمانان در معرض نفوذ و تأثير جريان هاي ميسيونري كه كمك هاي مختلف بهداشتي، غذايي و غيره در اختيارشان مي گذاردند، قرار گرفته اند. بدين ترتيب، براي مسلمانان اين ذهنيت پيش آمده است كه ديگر مسلمانان در ياري رساندن به آنان ناتوانند. اين در حالي است كه مسيحيان در هنگام نيازمندي به آنان كمك مي رسانند.

منبع مسيحي مذكور همچنين اظهار مي دارد: كاملا مشخص شده است كه در اكثر اين مناطق، مسيحيان به گفتار خود پاييبند هستند و مي توان به آنها اعتماد داشت و زماني خواهد رسيد كه اكثر مسلمانان تأكيد خواهند كرد كه گفتار مسيحيان صحيح است.

نتيجه:

اكنون حدود بيست و پنج سال از زمان برگزاري كنفرانس تبليغ مسيحيت در سال 1978 در كلرادو آمريكا مي گذرد. اين كنفرانس طرح خود را براي هجوم به جهان اسلام پي ريزي نمود و مجله تايم نيز پس از آن، يعني در سال 1980، پيش بيني كرد كه در آغاز قرن جاري كه تنها چند ماه از آن باقي مانده است، در آفريقا از هر سه نفر، دو نفر مسيحي خواهند شد. تا پنجاه سال پيش، از هر سه نفر آفريقايي، دو نفر مسلمان بودند و اين تحول، ناشي از كشمكش سرنوشت ساز ميان مسيحيت و اسلام در آفريقا مي باشد.

بديهي است مشكلات مختلف مسلمانان جهان در زمينه هاي مختلف اجتماعي، فرهنگي و سياسي، در كنار ظهور دوران جهان گرايي و تأثيرات جدي آن بر اذهان و دل هاي مردم كه غالباً مصرف كننده توليدات آنها مي باشند، بدون آنكه در ساخت آن توليدات سهيم باشند، همه و همه آنها را به اين امر فرا مي خواند كه در محاسبات و شيوه عمل خود كه نتيجه تأسف باري در پي داشته و مي روند تا در تمدن غرب محو گردند، تجديد نظر نمايند.

حل قضاياي مسلمانان جز با تلاش مشترك و همه جانبه آنان امكان پذير نبوده، اين امر مستلزم اتحاد منطقه اي و در نهايت اتحاد فرامنطقه اي و جهاني مسلمانان است و راهكار رسيدن به اين مهم، تأسيس نهادهاي فعالي مي باشد كه با كمك و همكاري تعداد بيشتري از مسلمانان براي مقابله با نفوذ خزنده غرب در زمينه هاي مختلف تبليغي، پرورشي و غيره صورت پذيرد و به نيازمندان جهان كمك مادي و معنوي بنمايد. همچنين از تجارب مبلغان مسيحي كه مورد حمايت كشورهاي غربي هستند واز طريق نهادهاي وابسته به كليسا، همچون اتحاديه جهاني كليسا و غيره عمل مي كنند، استفاده شود. مبلغان مسيحي بر خلاف بسياري از مسلمانان، در فعاليت هاي خود بر رفع نيازهاي نيازمندان تأكيد ورزيده، تنها به دعوت و تبليغ بسنده نمي كنند.

منابع:

دراسات افريقيه، شماره 10، ژانويه 1999 م / رمضان 1419 ه. ق