صفا و مروه

سید علی قاضی عسکر

نسخه متنی
نمايش فراداده

صفا و مروه

تأليف: سيّد علي قاضي عسكر

صفا و مروه از نشانه هاي دين خدا و سعي ميان آن دو، يكي از اركان حج بيت الله الحرام است.

حج گزاراني كه براي حج و يا انجام عمره به مكه مكرّمه مي آيند در اين جايگاه مقدّس پاي نهاده، با مجسّم نمودن سعي هاجر، و در تأسي به روش رسول خدا ـ ص ـ هفت مرتبه فاصله ميان اين دو كوه را با قصد قربت مي پيمايند. نوشتاري كه در پيش روي داريد «معناي لغوي صفا و مروه»، «پيشينه تاريخي آن»، «اهميت صفا و مروه از ديدگاه قرآن و روايات» و «مستحبات سعي » را مورد بررسي قرار داده است.

صفا و مروه در لغت

«صفا» در لغت به معناي سنگ سخت و صافي است كه با خاك و شن مخلوط نباشد.

مبرد گفته است: صفا سنگي را گويند كه گل و خاك در آن نباشد.1 و طريحي در مجمع البحرين گويد: صفا اگر مفرد آورده شود به معناي سنگ، و اگر بصورت جمع استعمال شود به معناي سنگ نرم است. صاحب تفسير كشف الاسرار نيز مي نويسد: صفا سنگ سپيد سخت باشد; يعني صافي كه در آن هيچ خلطي از خاك و گل و غير آن نباشد. و مروه سنگي باشد سياه و سست و نرم كه زود شكسته شود.

طريحي در باره مروه نيز گفته است: «المَرْو»، سنگ سفيد برق دار2 را گويند كه با آن آتش روشن مي كنند، مفرد آن «مَرْوَه» است و بدين سان «مروه» را در مكه، مروه ناميده اند.3

در لغت نامه دهخدا به نقل از نزهة القلوب نيز آمده است: «گويند كه صفا و مروه نام مردي و زني بوده است كه در زمان جاهليت در خانه كعبه زنا كردند، حق تعالي ايشان را سنگ گردانيد»(*) ليكن اين نقل را هيچيك از منابع روايي و تاريخي تأييد نمي كند. و قبل از اين حادثه، و در زمان حضرت ابراهيم ـ ع ـ اين دو كوه، به نام هاي صفا و مروه شناخته شده، و نام آنها در كتب تاريخ آمده است.

[*] لغت نامه دهخدا ـ چاپ دانشگاه تهران، ج 2، ص 1700.

هم اكنون صفا و مروه، علم براي دو كوهي است كه در ضلع شرقي مسجدالحرام در محلي به نام مسعي و با فاصله اي حدود 395 متر رو در روي يكديگر قرار گرفته است.

پيشينه تاريخي

كوه هاي صفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم ـ ع ـ به زمين، پيشينه تاريخي دارد. امام صادق ـ ع ـ در رابطه با نامگذاري اين دو كوه فرموده اند:

«صفا را صفا ناميدند، بدان جهت كه آدمِ برگزيده بر آن فرود آمد، پس براي اين كوه نامي از اسم آدم را انتخاب كردند خداوند ـ عزوجل ـ مي فرمايد: «ان اللّه اصطفي آدم و نوحا...» و حوّا بر مروه فرود آمد و مروه را مروه ناميدند; زيرا زن بر آن فرود آمد پس نامي از مرأه براي اين كوه برگزيدند.4

ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم ـ ع ـ به بعد است آنگاه كه آن حضرت همراه با هاجر و اسماعيل به مكه آمده، آنان را در كنار حجر جاي داد و خود به شام بازگشت. عبدالله بن عباس اين داستان را چنين نقل كرده است:

چون ميان مادر اسماعيل و ساره همسر ديگر ابراهيم ـ ع ـ كدورت پيش آمد، ابراهيم ـ ع ـ مادر اسماعيل و اسماعيل را كه كودك شيرخواري بود، همراه خود به مكه آورد، هاجر مشك آبي داشت كه از آن مي نوشيد و به كودك خود شير مي داد و هيچگونه زاد و توشه اي همراه او نبود، سعيد بن جبير مي گفته است: ابن عباس در حالي كه به نقطه اي ميان زمزم و صفا اشاره مي كرد چنين ادامه داد كه: ابراهيم ـ ع ـ آن دو را كنار خاربني (درختچه اي ) كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت نشاند و سپس خود سوار بر مركب خويش شد و به بيرون مكه حركت كرد، مادر اسماعيل از پي او حركت نمود و تا منطقه كداء او را دنبال كرد سپس پرسيد او و پسرش را به عهده چه كسي وامي گذارد؟ ابراهيم ـ ع ـ فرمود: به خداي ـ عزّوجلّ ـ مي سپارم. مادر اسماعيل گفت: خوشنود و راضي هستم و در حالي كه كودك را در آغوش داشت برگشته و زير آن خاربن نشست و كودكش را كنار خويش نهاد و مشك آب خود را آويخت و از آن مي آشاميد و كودك را شير مي داد تا آن كه آب مشك تمام و شير پستان او هم خشك شد، كودك به سختي گرسنه شد و به خود مي پيچيد. مادر بيم كرد كه اسماعيل بميرد و اندوهگين شد و با خود گفت چه بهتر كه از پيش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم!

ابن عباس گويد: مادر اسماعيل بالاي كوه صفا رفت كه به اطراف مشرف شود، به اين اميد كه شايد در صحرا كسي را ببيند و سپس به كوه مروه نگريست و گفت خوب است ميان اين دو كوه آمد و شد كنم تا اگر كودك بميرد شاهد مرگ او نباشم. و سه يا چهار بار ميان آن دو كوه آمد و شد كرد، در دره ميان صفا و مروه چيزي جز ريگ و شن نبود سپس كنار فرزند آمده، او را بر همان حال ديد و بيشتر اندوهگين شد و كنار كوه صفا بازگشت و باز همچنان ميان صفا و مروه آمد و شد كرد تا آنكه هفت بار اين فاصله را پيمود. ابن عباس مي گفته است: پيامبر فرمودند: به همين جهت سعي ميان صفا مروه معمول شد و مردم ميان آن سعي مي كنند. مادر بازگشت و كودك خويش را به همان حال ديد كه بر خود مي پيچيد، ناگاه صدايي شنيد، نگريست و كسي را نديد، گفت: صداي تو را شنيدم، اگر خيري پيش تو هست مرا ياري كن و به فريادم رس، در اين هنگام جبرئيل ـ ع ـ براي او آشكار شد، مادر اسماعيل از پي او به راه افتاد و جبرئيل با پاي خود به محل چاه زمزم كوفت و از همانجا آب بر روي زمين آشكار شد. ابن عباس افزوده است كه پيامبر فرمودند: مادر اسماعيل مقداري خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آن كه مشك را بياورد و از آب پركند، آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند: اگر مادر اسماعيل چنان نمي كرد چشمه رواني مي شد.

ابن عباس در دنباله گفتار خود چنين گفته كه مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آب برداشت و آشاميد و پستانش پر شير شد و پسرش را شير داد.5

ابراهيم ـ ع ـ آن گاه كه همراه با هاجر به طرف مكه مي آمد، جبرائيل نيز او را همراهي مي كرد. طبري در اين زمينه مي نويسد:

خداوند ـ عزوجل ـ به ابراهيم وحي كرد كه سوي مكه رود، آن هنگام در مكه خانه اي نبود و او هاجر و پسرش را به مكه برد. طبري سپس به نقل از مجاهد ادامه مي دهد:

وقتي خداي ـ عزّوجلّ ـ محل خانه و حدود حرم را به ابراهيم نشان داد وي بيرون آمد و جبرئيل نيز با او بود، به هر دهكده اي كه رسيدند مي پرسيد «اينجاست» و جبرئيل مي گفت «برويم» تا به مكه رسيدند كه خارستاني بود و مردمي به نام عماليق در بيرون مكه و اطراف آن، به جاي خانه مقر داشتند. يك بلندي سرخرنگ خاكي بود، ابراهيم به جبريل گفت: «اينجا بايد بگذارمشان»؟ جبريل گفت: «بله» و آنها را به محل حجر جاي داد و در آنجا فرود آورد و به هاجر، مادر اسماعيل، گفت كه سايباني بسازد و گفت «خدايا من نسل خويش را به دره اي بي كشت، به نزديك بيت الحرام تو نهادم». آنگاه پيش كسان خود به شام بازگشت و آنها را به نزديك خانه به جا گذاشت.6

آنگاه كه چشمه زمزم جوشيد، جبرائيل به هاجر گفت: بر مردم اين ديار از تشنگي بيم مدار كه اين چشمه براي نوشيدن مهمانان خداست و نيز گفت: «زود باشد كه پدر اين طفل بيايد و براي خدا، خانه اي بسازند» و محل خانه را نشان داد.7

ابراهيم ـ ع ـ با پشت سر نهادن فراز و نشيب هاي بسيار، از طرف خداوند فرمان يافت تا خانه توحيد را بنا كند و توحيديان را براي حج گزاري فراخواند «و أذِّن في النّاس بالحج يأتوك رجالاً و علي كلّ ضامر يأتين من كلّ فجٍّ عميق».8 آنگاه جبرائيل از طرف خداوند چگونگي اعمال حج را به ابراهيم ـ ع ـ آموخت.

محمد بن اسحاق مي گويد: چون ابراهيم خليل الرحمان از ساختن بيت الله الحرام آسوده شد، جبرئيل پيش او آمد و گفت: هفت بار بر كعبه طواف كن و او همراه اسماعيل هفت دور طواف كرد و در هر دور طواف، آن دو به تمام گوشه هاي كعبه دست مي كشيدند و چون طواف پايان يافت هر دو پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند، در اين هنگام جبرائيل همراه او برخاست و تمام اعمال حج را از سعي ميان صفا و مروه، منا، مشعر و عرفات را به او آموخت...9

ابن عباس گويد: نخستين كسي كه ميان صفا و مروه دويد مادر اسماعيل بود.10 و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد هاجر بين صفا و مروه، سعـي سنّـت شد11 و اولين بار ابراهيم خليل همراه با فرزندش اسماعيل اين سنّت الهي را انجام دادند.12

بدنبال ابراهيم، پيامبران ديگر نيز، پس از انجام طواف و خواندن نماز در پشت مقام، به مسعي آمده، سعي صفا و مروه مي كردند:

مجاهد گفته است:

موسي براي انجام حج به مكه آمده، گرد خانه خدا طواف كرد و سپس هنگامي كه مشغول سعي ميان صفا و مروه بود از آسمان آواي سروشي را شنيد كه مي گفت: اي بنده من، من همراه توام، و موسي به سجده درافتاد...13

رفته رفته با سيطره بت پرستي بر حجاز، و نفوذ افكار جاهلي در ميان مردم، سعي صفا و مروه نيز حالت اصلي خود را از دست داد. داستان عبرت آموز آن را ازرقي به نقل از محمد بن اسحاق اينگونه نقل كرده است:

«چون جرهميان در منطقه حرم طغيان و سركشي كردند، مردي از ايشان با زني وارد كعبه شد و با او درآميخت و گفته شده است داخل كعبه او را بوسيد و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف پسر بغاء(*) بود و نام زن نائله دختر ذئب، آن دو مجسمه را از كعبه بيرون آوردند، يكي را در كوه صفا و ديگري را در كوه مروه نهادند و منظور اصلي آن بود كه مردم عبرت بگيرند و از امثال آن كارها خودداري كنند و ببينند بر سر آن دو چه آمده است. اين وضعيت همچنان در روزگاران ادامه داشت تا آنكه اندك اندك هركس كه بر كوه صفا و يا مروه مي ايستاد، به آن دو دست مي كشيد. اين دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمده، مورد پرستش واقع شدند، چون عمرو بن لُحَي سالار مكه شد به مردم فرمان داد آن دو را پرستش كنند و به آنان دست بكشند و به مردم گفت: كساني كه پيش از شما بودند آن دو را مي پرستيدند و همين گونه بود تا قصي بن كلاب پرده دار كعبه و سالار مكه شد و آن دو بت را از كنار صفا و مروه برداشت، يكي را كنار كعبه و ديگري را كنار زمزم نهاد و گفته شده است هر دو را كنار زمزم نهاد و كنار آن دو قرباني مي شد. مردم دوره جاهلي از كنار اساف و نائله كه عبور مي كردند به آن دو دست مي كشيدند و طواف كننده به كعبه، نخست به بت اساف دست مي كشيد و چون از طواف فارغ مي شد كنار نائله مي آمد و به آن دست مي كشيد و اين كارها همچنان ادامه داشت تا آن كه روز فتح مكه پيامبر ـ ص ـ آن دو را با بت هاي ديگر شكست».14

[*] البته در سيره ابن هشام به نقل از ابن اسحاق، اين دو نام، اساف بن بَغْي ، و نائله بنت ديك آمده كه با اين نقل تفاوت دارد. (سيره ابن هشام، ج 1، ص 82) در لغت نامه دهخدا چاپ دانشگاه تهران نيز اين نام «اساف بن بناء» آمده كه صحيح به نظر نمي رسد. برخي نيز گفته اند: «اساف پسر عمرو» و «نائله دختر سهيل» بوده اند. ابومنذر هشام بن محمد نيز به نقل از ابن عباس ماجرا را اينگونه آورده است: «اساف پسر يَعْلي » و «نائله دختر زيد» مرد و زني از قبيله جُرْهم بودند كه در سرزمين يمن زندگي مي كردند، آنان عاشق يكديگر شده، به قصد حج به مكه آمدند، آن گاه داخل مكه شده، و آنجا را خالي از مردم يافته، به گناه آلوده شدند و خداوند آنان را مسخ نمود. معجم البلدان، ج 1، ص 202.

آن دسته از مشركان كه بت منات را مي پرستيدند از آن رو كه بت هاي ديگري به نام هاي «نهيك» و «مُطعم الطَّير» در صفا و مروه بود، لذا سعي صفا و مروه را انجام نمي دادند و فقط براي بت منات قصد حج مي كردند و در مراسم حج، سرهاي خويش را كنار آن مي تراشيدند.15

ابن اسحاق مي گويد:عمرو بن لحي بت «نهيك مجاورالريح» را بركوه صفا و بت «مطعم الطير»را بر روي مروه قرار داده بود.16

اين بت ها همچنان بر روي كوه صفا و مروه قرار داشت تا آن گاه كه در سال هفتم از هجرت پيامبر بزرگوار اسلام ـ ص ـ براي انجام «عمرة القضا»17 به مكّه آمدند. امام صادق ـ ع ـ فرموده اند: رسول خدا ـ ص ـ به مشركان فرمود: تا بت ها را از صفا و مروه بردارند و آنان نيز چنين كردند و آن حضرت ميان صفا و مروه سعي نمود ليكن پس از آن كه طواف رسول الله ـ ص ـ پايان يافت، مشركان بار ديگر آنها را بر روي صفا و مروه نصب كردند. يكي از صحابه رسول خدا ـ ص ـ كه عمل سعي را انجام نداده بود نزد آن حضرت آمده اظهار داشت: قريش بار ديگر بت ها را در صفا و مروه نصب كرده و من نيز هنوز سعي را انجام نداده ام، سپس اين آيه نازل شد: «انّ الصفا و المروة من شعائرالله فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطّوّف بهما». 18

بدنبال نزول اين آيه و در حالي كه بت ها را در صفا و مروه نهاده بودند، مسلمانان سعي مي كردند تا آن گاه كه پيامبر ـ ص ـ حج گزارد و بت ها را برداشت.19

صفا و مروه در قرآن

در سوره بقره آمده است:

«ان الصفا و المروة من شعائر اللّه فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطّوف بهما ومن تطّوع خيراً فانّ اللّه شاكرٌ عليم». 20

«همانا صفا مروه از شعائر و نشانه هاي خداوند است پس هركس حج خانه خدا و يا عمره را انجام دهد، گناهي بر او نيست كه بر آن دو طواف كند (و سعي صفا و مروه انجام دهد) و هركس به ميل خود نيكي كند بداند خداوند [در برابر آن نيكي ] سپاسگزاري داناست».

مي توان گفت مفسران شيعه و سنّي در شأن نزول اين آيه اتفاق نظر داشته و آنچه گذشت را دليل نزول آيه «ان الصفا و المروة...» مي دانند.

برخي از ياران پيامبر ـ ص ـ گمان مي كردند با وجود بت ها بر روي كوه صفا و مروه، موحّدان بايد صحنه را خالي نموده، سعي را ترك كنند ليكن خداوند با فرستادن وحي ، به آنان آموخت تا حضور خود را در «مسعي » حفظ نموده، رفته رفته زمينه را براي نابودي بت و بت پرستي فراهم سازند. سرانجام نيز چنين شد وگرچه پيامبر ـ ص ـ در سال هفتم هجرت نتوانست بت ها را از روي دو كوه صفا و مروه بردارد، ليكن در فتح مكّه آن بت شكن سترگ، بت ها را براي هميشه برداشت و از آن زمان تاكنون پيروان آئين پاك پيامبر ـ ص ـ در موسم حج سعي صفا و مروه را انجام و نغمه توحيد سر مي دهند و اين شعار ديني را زنده نگه مي دارند.

اهميت صفا و مروه

سعي ركني از اركان حج است، اگر حاجيان عمداً آن را ترك كنند حج آنان باطل مي باشد. ابن حمزه مي نويسد: «من ترك السعي متعمداً بطل حجّه»; آن كس كه سعي را عمداً انجام ندهد حج وي باطل است، و اگر سهواً آن را ترك كند در صورتي كه در مكه به ياد آورد، بايد سعي كند، و اگر پس از خروج از مكه متوجه شود، در صورتي كه مي تواند برگردد، بايد مراجعت نموده سعي كند، و اگر توان بازگشت ندارد به ديگري نيابت دهد تا از طرف او سعي را انجام دهد.21

ابن ادريس حلي مي گويد:

سعي بين صفا و مروه ركني از اركان حج است، پس كسي كه آن را عمداً ترك كند، حجّي براي او نيست.22

ابي الصّلاح حلبي در الكافي ،23 علاءالدين حلبي در «اشارة السبق الي معرفة الحق»،24 محقق حلّي در «شرايع» و «مختصر النافع»،25 علاّمه در «قواعد الاحكام»،26 شهيد اوّل در «اللمعة الدمشقيه»27 و تعداد بسياري از فقهاي بزرگ شيعه سعي را ركن حج دانسته اند.

مرحوم شيخ طوسي نيز در نهايه سعي صفا و مروه را امري واجب دانسته كه ترك عمدي آن موجب بطلان حج است.28

در مناسك حج حضرت امام خميني ـ قدس سره ـ نيز آمده است: سعي مثل طواف، ركن است و حكم ترك آن از روي عمد يا سهو چنان است كه در طواف گذشت29 و در بحث طواف فرموده اند: طواف از اركان عمره [حج] است و كسي كه آن را از روي عمد ترك كند تا وقتي كه فوت شود وقت آن، عمره او باطل است چه عالم به مسأله باشد و چه جاهل.30

بيشتر فقهاي اهل سنت نيز، سعي را ركن حج مي دانند:

سعي نزد شافعي ها ركني از اركان حج است، و مشهور در مذهب مالكي نيز اين چنين است و بسياري از حنابله نيز بر همين عقيده اند. ليكن حنفي ها سعي را، ركن ندانسته،31 بلكه آن را واجب مي دانند و معتقدند اگر كسي تمامي يا بيشتر اشواط سعي را بدون عذر ترك نموده به شهر خود مراجعت نمايد بايد قرباني كند، ليكن حج او صحيح است.32

و اگر تعداد كمي از اشواط سعي را ترك كرده، بايد براي هر شوط نصف صاع از گندم يا يك صاع از جو و يا خرما را كفاره بدهد، امّا اگر سعي را بخاطر عذري ترك كند، چيزي بر او نيست.33

صفا و مروه و اهميت آن در روايات

مستكبران و زورمندان را رسم بر اين است كه در روي زمين، متكبرانه گام برداشته، هنگام راه رفتن به ديگران فخرفروشي مي كنند. اين كسان هنگام انجام اعمال و مناسك حج آن گاه كه به مسعي گام نهاده، گاهي آرام و گاهي نيز هروله كنان فاصله ميان صفا و مروه را طي مي كنند، حالت نخوت و غرورشان شكسته شده، در درون احساس حقارت و زبوني مي كنند.

ابا بصير گفته است از امام صادق ـ ع ـ شنيدم كه فرمود: هيچ قطعه زميني نزد خداوند از محل سعي دوست داشتني تر نيست; زيرا خداوند هر سلطه گر ستيزه جوئي را در آن، خوار و ذليل مي نمايد.34

معاوية بن عمار نيز گفته است: امام صادق ـ ع ـ فرمود: هيچ پرستشگاهي نزد خداوند تبارك و تعالي محبوبتر از مكان سعي نيست، زيرا كه خداوند در اين مكان هر ستمكار گردنكشي را حقير و زبون مي كند.35

آنان كه مخلصانه در مسعي قدم مي گذارند، بهره هاي معنوي فراواني نصيبشان خواهد شد. پيامبر ـ ص ـ به مردي از انصار فرمود: آنگاه كه ميان صفا و مروه سعي كني ، نزد خداوند پاداش آن كه پياده از شهرش به مكه آمده، و نيز پاداش آن كس كه هفتاد بنده مؤمن را آزاد كرده، خواهي يافت.36

امام سجّاد ـ ع ـ نيز فرمود: ملائكه سعي كنندگان ميان صفا و مروه را شفاعت كنند، شفاعتي كه مورد قبول قرار مي گيرد.37

به پا داشتن ياد خدا

پيامبر خدا ـ ص ـ فرمود: انداختن سنگ به جمره ها، و سعي بين صفا و مروه براي بپا داشتن ياد و ذكر خداوند بلند مرتبه، تشريع گرديده است.38 بر اين اساس در مسعي ، حج گزاران با شيطان در ستيزند، و با برداشتن گام هاي بلند، خويشتن را از ابليس مي رهانند. امام صادق ـ ع ـ فرمود: آن گاه كه ابراهيم سعي مي نمود، ابليس بر او درآمد، جبراييل ابراهيم را فرمان داد تا تندتر حركت نموده، از ابليس بگريزد و پس از آن هروله در سعي سنت شد.39

ليكن متأسفانه اين جايگاه رفيع و بلندمرتبه، كه براي اقامه ياد خدا ايجاد شده است، در برخي زمان ها توسّط تعدادي از عناصر بي فرهنگ و دور از خدا، با معصيت و نافرماني حق آلوده مي گرديد.

در پيشينه تاريخي سعي چنين آمده كه برخي اهالي مكه در شب 27 ماه رجب از هر سال، عمره انجام داده، آن را به ابن زبير نسبت مي دادند، و در چنين شبي زنان براي انجام عمره زينت كرده، به خود عطر زده، شب هنگام همراه با مردان در مسعي اجتماع مي كردند آن گاه آتش زيادي روشن كرده، و در پرتو نور آن به پوشيده رويان و اهل حرم نگاه كرده، محرماتي از اين قبيل را مرتكب مي شدند.40

البته از آنجا كه در گذشته، مسعي فاقد چراغ بوده، مردها در روز و زنان در شب سعي مي كرده اند و اين سنت از دوره جاهلي به يادگار مانده است; زيرا در آن زمان، تمامي قبايل غير از قبيله حُمْس، مردانشان در روز و زنانشان در شب طواف مي كردند.41

برخي از پيروان مالك بن انس معتقدند كه بايد بانوان شبانه سعي كنند زيرا در شب محفوظ ترند.42

برخي از شافعي ها نيز مي گويند: اگر زنان در شب و در حال خلوت سعي كنند مستحب است در مكاني كه مردان هروله مي كنند آنان نيز تندتر راه بروند و اگر در روز سعي مي كنند جايز است لباس خود را روي صورت كشيده، و يا در پوشش كامل سعي كنند و از دو كوه صفا و مروه نيز بالا نروند. ليكن مالكي ها معتقدند بالا رفتن آنان از دو كوه صفا و مروه، هنگام خلوت مانع ندارد.43

اختلاط مرد و زن در طواف و سعي، تا قبل از خالد بن عبدالله قسري وجود داشته، و هر چند در يك مورد آمده است كه روزي عمر بن خطاب وارد مسجدالحرام شد و به مردي كه همراه با زنان مشغول طواف بود، تازيانه زد.44 ليكن در زمان عبدالملك آن گاه كه عبدالله قَسْري از سوي او والي مكه شد، دستور داد نزد هر ركني مأموراني تازيانه بدست ايستاده، ميان مردان و زنان فاصله ايجاد كنند.45

مالك بن انس نيز در مدونه گفته است: زنان بايد پشت صفوف مردان طواف كنند.46

صفا و مروه به روايت تاريخ

محلّي كه امروزه مسعي در آن قرار گرفته، در صدر اسلام خانه هاي برخي از اهالي مكه بود، امّا بر روي دو كوه صفا و مروه هيچگونه بنا و پلكاني نبوده است تا آن كه عبدالصمد بن علي(*) در حكومت ابوجعفر منصور، پله هاي صفا و مروه را ساخت و نخستين كسي كه در صفا و مروه ساختمان كرد و پس از آن با آهك آن را سپيد و بندكشي نمود مبارك طبري به روزگار حكومت مأمون بود.47 [*] نواده عبدالله بن عباس است و از سال 149 تا 158 قمري عهده دار حكومت مكه بوده است، معجم الانساب والاسرات الحاكم، زامباور، چاپ قاهره، 1951 ميلادي، ص 285.

نافع گفته است: عبدالله بن عمر چون از كوه صفا پايين مي آمد به طريق معمولي راه مي رفت تا به در خانه بني عباد مي رسيد از آنجا تا كوچه اي كه از آن به مسجد مي روند و ميان خانه ابن ابي حسين و خانه دختر قرظه قرار دارد را، كندتر از دويدن و تندتر از راه رفتن معمولي، حركت مي كرد و پس از آن نيز تا هنگامي كه از كوه مروه بالا مي رفت عادي راه مي رفت.

در زمان مهدي عباسي، مسعي در واقع داخل محوطه امروز مسجدالحرام بود و خانه ها و منازل مردم در جايي قرار داشت كه امروز مسعي است، براي رفتن به صفا، از مسجد نخست وارد وادي مي شدند و سپس از كوچه تنگي مي گذشتند و از ميان خانه هايي كه در فاصله صفا و وادي بود عبور مي كردند، خانه محمد بن عباد بن جعفر در لبه و كنار مسجد بود و كنار مناره اي كه به سوي وادي قرار دارد و شانه مسعي بر آن است، و وادي هم در جاي امروز مسجدالحرام بود.48

و چون كعبه در وسط مسجدالحرام نبود لذا مهدي اقدام به تخريب قسمت هاي اطراف مسجد كرد و در سال 167 خانه ها را خريدند و خراب كردند. بيشتر خانه ابن عباد بن جعفر عايذي ويران شد... آنچه در اين توسعه به مسجدالحرام افزوده شد از جاي ديوار آن زمان تا ديوار كنوني نود ذراع است، قبلاً پهناي مسجد از كنار ركن يماني تا كنار ديوار و خياباني كه پيوسته به دره و صفا بود چهل و نه و نيم ذراع بود.49

در زمان معتضد، تمامي دره،و مسعي و اطراف مسجد را، خاك برداري كردند و او براي اين كار مال فراواني اختصاص داد.50

ابومحمد خزاعي مي گويد: چون مسجد و مسعي و دره و راه را در سال 281 در دوره خلافت معتضد آب گرفت، پلكان بيشتري از آنچه ازرقي نوشته است51 آشكار شد و در تمام درهايي كه به دره گشوده مي شد دوازده پله وجود داشت.

از آن زمان تاكنون نيز تحولاتي در بناي مسعي رخ داده است:

در سال 802 فرج بن برقوف و در سال 1296 سلطان عبدالحميد دوم پادشاه عثماني، پله هاي صفا و مروه را مرمت كردند. دو نشانه و ستون سبز را سودون محمدي در سال 347 مرمت كرد و اطراف آن قنديل هايي براي روشنايي آويخت، خيابان اصلي ميان صفا و مروه سرگشوده بود حسين بن علي در سال 1341 قمري آن را سرپوشيده كرد و چون گرد و خاك حاجيان را آزار داد به روزگار عبدالعزيزدرسال1354هجري قمري كف آن سنگ فرش شد.52

مسعي همچنين در درون دره واقع شده، و قسمتي از آن نيز محل عبور سيلاب بوده است. ابن جُريج مي گويد: جعفر بن محمد ـ ص ـ براي من از قول پدرشان از جابر بن عبدالله نقل فرمود كه ضمن بيان چگونگي حج پيامبر ـ ص ـ مي گفته است: چون از كوه صفا پايين آمدند به شيوه معمول حركت فرمودند و همين كه به كف دره رسيدند تند حركت كردند و چون به سوي ديگر دره رسيدند باز به شيوه معمولي حركت فرمودند:53

پيامبر ـ ص ـ در مسعي

ابن جريج مي گويد: جعفر بن محمد از پدرش از جابر بن عبدالله نقل مي فرمود كه ضمن بيان چگونگي حج گزاردن پيامبر ـ ص ـ مي گفته است: پيامبر پس از آن كه طواف كردند بلافاصله در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند سپس كنار حجرالاسود آمده، آن را استلام كردند و فرمودند: همانا اكنون نخست كاري را انجام مي دهيم كه خداوند به شروع آن فرمان داده است. و وقتي به سوي صفا بيرون شدند، اين آيه را تلاوت فرمودند: «ان الصفا و المروة من شعائرالله».54

عطاء نيز گفته است: پيامبر از در بني مخزوم به سوي صفا رفته و به مقداري كه بسيار نبود از كوه صفا و مروه بالا رفتند و از آنجا خانه كعبه ديده مي شد و البته در آن زمان اين بناي مسجد نبوده است. ابن جريج مي گويد: به عطاء گفتم آيا براي تو وصف كرده اند و گفته اند كه ميزان بالا رفتن پيامبر تا كجاي صفا و مروه بوده است؟ گفت: نه همين قدر گفته اند كه مقدار كمي از كوه بالا رفته اند. گفتم اكنون چگونه بايد انجام داد؟ گفت: همانگونه اندكي بايد بالا رفت. گفتم: آيا آن قدر بالا بروم كه خانه كعبه را ببينم؟ چند بار گفت: نه، ضرورت ندارد مگر اين كه خودت بخواهي و اين بر تو واجب نيست و به من خبر نرسيده است كه پيامبر ـ ص ـ در كوه مروه تا محل سنگ سپيد بالا رفته باشند و همين قدر گفته اند كه اندكي از كوه صفا و مروه بالا رفته اند. ابن جريج مي گويد كسي از عطاء پرسيد آيا براي كسي كه ميان صفا و مروه سعي مي كند جايز است كه از هيچكدام بالا نرود و كنار آن ها بايستد؟ گفت آري به جان خودم چيزي براي او نيست. ابن جريج مي گويد: عطاء مي گفت در صفا و مروه لازم است روبروي كعبه قرار بگيري و روي به آن كني و از اين چاره نيست، پس از رسول خدا ـ ص ـ پيروان آن حضرت نيز هنگام سعي ابتدا از كوه صفا قدري بالا رفته و پس از آن سعي را آغاز مي كردند.ابن جريجدر اين باره مي گويد:

پسر طاووس كيساني از پدرش نقل كرده كه او هيچگاه بالا رفتن از كوه صفا و مروه را رها نمي كرده و از آن دو چندان بالا مي رفته است كه كعبه را ببيند و آن گاه رو به قبله مي ايستاد، و باز از قول نافع نقل مي كند كه عبدالله بن عمر چون به سوي كوه صفا مي رفت، نخست از آن چندان بالا مي رفت تا خانه كعبه براي او آشكار شود. و روبروي آن مي ايستاد و در تمام حج ها و عمره هاي خود چنان مي كرد و روي صفا هر دو پاي خود را قرار مي داد و هيچگاه به اندازه دو قدم معمولي بالاتر نمي رفت، وي در تمام حج ها و عمره هاي خود روي صفا و مروه مي ايستاد و به خدا سوگند چنين تصور مي كنم كه او پيامبر ـ ص ـ را ديده است كه روي آن دو كوه ايستاده است. گويد عبدالله بن عمر معمولاً در سمت راست مروه مي ايستاد و هيچگاه تا حدود سنگ سپيد بالا نمي رفت.55

مسروق بن اَجْدع گويد: عبدالله بن مسعود عمره مي گزارد، نخست حجرالاسود را استلام كرد سپس از سمت راست طواف خود را شروع كرد سه دور از طواف خود را تندتر و چهار دور را با شيوه معمولي طي كرد سپس كنار مقام ابراهيم آمد و دو ركعت نماز گزارد و باز كنار حجرالاسود آمد و آن را استلام نمود و به سوي صفا حركت كرد، بر لبه كوه صفا ايستاد و لبيك گفت. گفتم اي ابوعبدالرحمن، برخي از ياران شما، از تلبيه و لبيك گفتن در اين جا منع مي كنند. گفت من به تو مي گويم اين كار را بكن، اين لبيك و لااله الاالله گفتن پاسخي است كه موسي ـ ع ـ در اين جا به فرمان خداوند داده است، و چون كنار وادي رسيد شروع به هروله كرد و مي گفت: «ربّ اغفر و ارحم انّك انت الأعزّ الأكرم»; (پروردگارا! بيامرز و رحمت فرماي همانا كه تو عزيزترين و بخشنده ترين هستي).

دري كه رسول خدا ـ ص ـ از آن وارد مسعي شدند ابتدا به نام در «بني عبد بن كعب» ناميده مي شد ليكن پس از آن، به علّت آن كه ميان اين قبيله و قبيله بني عبد شمس جنگ و درگيري رخ داد،آنها به محلّه بني سهم كوچ كردند و پس از آن به در بني مخزوم معروف شد.56

فاصله صفا تا مروه

فاصله صفا تا مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است كه مساحت هفت بار آمد و شد ميان آن دو، پنج هزار و سيصد و شصت و پنج و نيم ذراع است.57

همچنين به گفته ازرقي:

فاصله ميان حجرالاسود تا صفا دويست و شصت و دو ذراع و هيجده انگشت است، و فاصله ميان مقام ابراهيم ـ ع ـ تا آن در مسجد كه از آن، براي رفتن به صفا بيرون مي روند يكصد و شصت و چهار و نيم ذراع است و فاصله ميان آن در تا وسط صفا، يكصد و دوازده و نيم ذراع است، صفا داراي دوازده پله سنگي است و از وسط صفا تا كنار نشانه مسعي كه همان كناره مناره است ـ يكصد وچهل و دو و نيم ذراع است، نشانه به صورت ستون استوانه شكلي است كه بلندي آن سه ذراع است و كنار مناره ساخته شده و از زمين چهار ذراع بلندتر و كاشي كاري شده است، بالاي آن لوحي به بلندي يك ذراع و هيجده انگشت و پهناي يك ذراع قرار دارد و با آب طلا بر آن چيزي نوشته شده است و بالاي آن يك طاق از چوب ساج قرار دارد. فاصله ميان اين نشانه كه كناره مناره است تا نشانه سبز رنگ كه بر در مسجد نصب است و از آنجا بايد هروله كرد، يكصد و دوازده ذراع است و هروله فقط ميان همان دو نشانه صورت مي گيرد. بلندي نشانه اي كه در مسجد نصب شده ده ذراع و چهارده انگشت است. شش ذراع آن به صورت استوانه اي سپيد رنگ است و بالاي آن استوانه اي به بلندي دو ذراع و بيست انگشت و سرپوشيده از كاشي سبز است. بالاي آن لوحي به بلندي يك ذراع و هيجده انگشت قرار دارد و با آب طلا بر آن چيزي نوشته شده است. فاصله ميان نشانه اي كه بر در مسجد است تا مروه، پانصد و نيم ذراع است مروه پانزده پلكان دارد و فاصله ميان صفا و مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است، فاصله ميان نشانه در مسجد تا نشانه ديگر كه روبروي آن و كنار خانه عباس بن عبدالمطلب قرار دارد، سي و پنج و نيم ذراع است كه در واقع پهناي مسعي است، فاصله ميان نشانه كنار خانه عباس تا نشانه اي كه كنار خانه ابن عباد و روبروي نشانه اي است كه كنار مناره نصب شده است و طول وادي آن دو، يكصد و بيست و يك ذراع است.58

هم اكنون مسعي بصورت سالن سرپوشيده اي به طول 5/394 متر و عرض 20 متر به شكل زيبايي در دو طبقه ساخته شده كه ارتفاع طبقه اوّل «12 متر» و ارتفاع طبقه دوم «9 متر» مي باشد، روي پشت بام آن نيز ديواره اي گذاشته اند و برخي از اهل سنت آنجا سعي مي كنند. در ميانه مسعي نيز دو راه باريك ساخته اند كه هر يك با ديواره كوتاهي از يكديگر جدا شده، كه افراد معذور روي چرخ نشسته و در داخل آن كه يكي به طرف صفا و ديگري بطرف مروه است آنها را حركت داده، سعي كنند.

مسعي حدود 16 در دارد كه تمامي آنها در سمت شرقي مسجدالحرام قرار گرفته است.

علاوه بر پله هاي عادي، پله هاي برقي نيز گذاشته اند كه به وسيله آن، حجاج به طبقه فوقاني منتقل مي شوند. در طبقه دوّم نيز حجاج مي توانند از دو دربي كه به بيرون حرم راه دارد، خارج شوند.

براي پيشگيري از خطرات احتمالي سيل، در زير مسعي، كانالي به عرض «5 متر» و ارتفاع «6/4 متر» احداث گرديده كه آب را به سمت بيرون هدايت نموده، مانع ايجاد خرابي در مسعي مي شود.59

مستحبات سعي

آن گاه كه حج گزار اراده سعي كند، مستحب است كنار حجرالاسود آمده، آن را استلام نمايد،سپس به سوي چاه زمزم رفته از آب آن بياشامد و در صورت امكان، با آن غسل كند. و اگر مي تواند مقداري از آب زمزم را به بدن خود بريزد و سپس از دربي كه مقابل حجرالاسود قرار دارد وارد مسعي شود.

ابن زهره (511 ـ 585 هـ . ق.) پس از بيان مطلب فوق مي افزايد: از مستحبات سعي آن است كه با طهارت به سوي كوه صفا آمده، از آن بالا برود، سپس به طرف كعبه بايستد، و هر يك از «الله اكبر»، «الحمدلله» و «لااله الا الله» را هفت مرتبه بگويد و پس از آن اين دعا را سه بار بخواند:

«لا اِلهَ الاّ اللّه وحدهُ لاشريك له، لَهُ الْمُلْكَ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيي و يُميتُ و هُوَ حَي لايَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرِ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شي قدير».

سپس بر پيامبر ـ ص ـ و خاندان او درود فرستاده، سوره قدر را بخواند و بگويد:

«اللّهُمَّ اِنّي أسألك العَفْوَ والعافيةَ واليَقينَ في الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، اللّهُمَّ اغْفِرلي كُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ وَ اِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَي بالْمَغْفِرةِ اِنَّكَ اَنْتَ الغَفُورُ الرَّحيمُ. اللّهُمَّ اَظِلَّني بِظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لاظِلَّ اِلاّ ظِلُّكَ، أللهُمَّ، اسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَ طاعِةِ رَسُولِكَ وتوفَّني علي مِلَّته واحْشُرني في زُمْرتِهِ، اللّهُمَ آتِنا مِنْ فَضْلِكَ وَ اَوْسِعْ عَلَيْنا مِنْ رِزْقِك و بارِكْ لَنا في الاَهْلِ والْمالِ اللّهُمَّ ارْحَمْ مَسيرَنا اِلَيْكَ مِنَ الْفَجِّ الْعَميقِ و آتِنا مِنْ لُدُنْكَ رحْمَةً نَسْتَغْني بِها عَنْ رَحْمَة مَنْ سِواكَ اللّهُمَّ صَلِّ علي محمَّد و آله واغْفِرلي و لِوالِدَي ولجميع المؤمنين».(*)

[*] غنية النزوع، سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 8، ص 406.

در من لايحضره الفقيه علاوه بر آنچه گذشت، آمده است:

از كوه صفا بالا رفته، به كعبه نگاه كند و خداوند را حمد و ثنا بگويد و نعمت ها و خوبي هايي كه خداوند به او ارزاني داشته را به ياد آورد و سه مرتبه بگويد: «اللهم انّي اسألك العفو والعافية واليقين في الدنيا و الآخرة».

سپس سه مرتبه اين دعا را بخواند: «اللهم آتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» و پس از آن هر يك از الحمدلله، الله اكبر، سبحان الله، لااله الا الله، استغفرالله و اتوب اليه و صلوات بر پيامبر ـ ص ـ و آل او را يكصد مرتبه بگويد و پس از آن اين دعا را بخواند:

«يا من لايخيب سائلُهُ و لايُنْفَدُ نائلهُ، صَلّ علي محمَّد و آل محمّد، واَعِذْني منَ النّار بِرحْمتك».

ــ اي آنكه درخواست كننده ات محروم نمي ماند، و مايه بخشش او پايان نپذيرد، بر محمد و دودمان او درود فرست و مرا به بخشايندگي ات از آتش نجات ده.

و سپس هر چه دوست دارد از خداوند درخواست نمايد.60

آن گاه از كوه صفا فرود آمده مقابل كعبه بايستد و بگويد:

«اللهم اِني اعوذبك من عذاب القبر و فتنته و غربته و وحشته و ظلمته و ضيقه و ضنكه اللهم اَظّلني في ظلّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ اِلاّ ظِلُّكَ».

سپس اين دعا را بخواند:

«يا ربَّ العَفو يا مَنْ اَمَرَ بالعَفوِ، يا مَنْ هُوَ اَولي بالعَفوِ، يا مَن يُثيبُ عَلَي العَفو، العفَو، العفوَ، العفوَ، يا جوادُ يا كريمُ، يا قريبُ يا بعيدُ، اُرْدُدْ عَلَي نِعْمَتكَ واسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَ مَرْضاتِكَ».

آنگاه با آرامش و وقار گام برداشته تا به مناره رسد،(*) از اينجا شتابان و با گام هايي بلند حركت كند [هروله كرده] و بگويد:

بِسْمِ اللّهِ والله اكبَرُ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد، اللّهُمَّ اغْفِرْ وارْحَمَ وَ تجاوَزْ عَمّا تَعْلَمْ، اِنّكَ اَنْتَ الاَْعَزُّ الاَكْرَمُ، واهْدِني لِلَّتي هِي اَقْوَمُ، اللّهُمَّ اِنَّ عَمَلي ضَعيفٌ فَضاعِفْهُ لي، وَ تَقَبَّلْ مِنّي، اللّهُمَّ لَكَ سَعيي و بِكَ حَوْلي و قُوَّتي فَتَقَبَّل عَمَلي يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمتّقين».

[*] هم اينك با رنگ سبز مشخص و علامت گذاري شده است.

سپس در جايي كه در گذشته كوي عطاران بوده و هم اينك با چراغي سبز رنگ مشخص شده است، هروله را قطع كند، و با آرامش وجود و وقار گام بردارد و بگويد:

«ياذا المنِّ و الطَّوْلِ والْكَرَمِ والنَّعْماءِ والْجُودِ صَلِّ عَلي مُحَمَّد و آل مُحمَّد واغْفِرلي ذُنُوبي اِنَّهُ لايَغفرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ يا كَريمُ».

به مروه كه رسيد، از آن بالا رفته، روبروي كعبه بايستد و همان دعا را كه بر فراز صفا خوانده اينجا نيز بخواند، و حاجات خود را از خداوند بخواهد و در دعاي خود بگويد:

«يا مَنْ اَمَرَ بِالعَفْو، يا مَنْ زيَّنَ العَفْوَ، يا مَنْ يُثْيبُ عَلَي العَفْوِ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ ، يا مَنْ يُعْطي عَلَي الْعَفْوِ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ، يا رَبَّ الْعَفْوِ الْعَفْوَ، الْعَفْوَ، الْعَفْوَ».

و به درگاه خداوند ـ عزّوجلّ ـ گريه و لابه كند، و اگر نتواند گريه كند، حالت گريه بخود بگيرد و بكوشد تا اشك هر چند به اندازه سر مگسي از چشمانش جاري شود، و در دعا كوشش كند، و آن گاه از مروه فرود آمده به سوي صفا حركت كند و در هر مكان همان را كه در شوط اوّل انجام داده تكرار نمايد.61

برخي از مستحبات سعي كه بدان اشارت رفت را اهل سنت نيز آورده اند، ليكن شافعي ها معتقدند: خواندن قرآن ميان صفا و مروه از ادعيه افضل و برتر است.62

منابع:

1 ـ عزالدين بن جماعة الكناني (694 ـ م 767)، هداية السّالك الي المذاهب الاربعة في المناسك، دارالبشائر الاسلامية، بيروت، 1414 هـ . 1994.

2 ـ فـخـرالـدين طـريحي (م 1085) مجمـع البـحرين، دفـتر نشـر فـرهنگ اسلامي، تهران، 1408 هـ . ق. 1367 هـ . ش.

3 ـ سلسلة الينابيع الفقهيه، الحج، دارالتراث، الدار الاسلاميه، لبنان، بيروت 1410 هـ . 1990م.

4 ـ ابوالوليد ازرقي (م 250 هـ . ق.)، اخبار مكه، ترجمه و تحشيه دكتر محمود مهدوي دامغاني، تهران، چاپ و نشر بنياد، 1368 هـ . ش.

5 ـ علامه شيخ محمد باقر مجلسي ـ قدس سره ـ بحارالانوار، داراحياء التراث العربي، بيروت، الطبعة الثانيه، 1403 هـ . ق. 1983 م.

6 ـ محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري يا تاريخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات اساطير، تهران، 1362 هـ . ش.

7 ـ ابي عيسي محمد بن عيسي بن سوره، الجامع الصحيح و هوسنن الترمذي، داراحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

8 ـ شيخ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان دارالمعرفه، بيروت، لبنان.

9 ـ في خدمة ضيوف الرحمن، وزراة الإعلام الشؤون الإعلاميه، الإعلام الداخلي، شركة العبيكان للطباعة والنشر، رياض.

10 ـ ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي (م 381 هـ . ق.) من لايحضره الفقيه، ـ دارصعب ـ دارتعارف لبنان، بيروت، 1401 هـ . ق.

11 ـ امام خميني ـ قدس سره ـ مناسك حج، چاپ پاسدار اسلام، قم، دفتر تبليغات اسلامي.

12 ـ ابن كثير، السيرة النبويه، داراحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.

13 ـ ابي بكر محمد بن عبداللّه المعروف بابن العربي، احكام القرآن، دارالفكر لبنان، بيروت، 1408 هـ . ق.

14 ـ امام ابي الفداء اسماعيل بن كثير (م 774 هـ . ق.)، قصص الأنبياء، المكتبة الاسلاميه، بيروت، لبنان.

15 ـ ياقوت بن عبداللّه حَمَوي الرومي البغدادي، معجم البلدان، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان 1410 هـ . ق.

16 ـ دهخدا، لغت نامه، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.

17 ـ ابن هشام، السيرة النبويه، المكتبة العلميه، بيروت، لبنان.

1- مجمع البيان، ج 1، ص 438.

2- تفسير كشف الاسرار، ج 1، ص 425.

3- مجمع البحرين، ج 2، ص 194.

4- بحارالانوار، ج 96، ص 43.

5- اخبار مكه، ص 331 و 332.

6- تاريخ طبري ، ج 1، ص 192.

7- طبري ، ج 1، ص 194.

8- حج: 27.

9- اخبار مكه، ص 55.

10- تاريخ طبري ، ج 1، ص 193.

11- قصص الأنبياء، ابن كثير، ج 1، ص 224.

12- تاريخ طبري ، ج 1، ص 193.

13- اخبار مكه، ص 57.

14 - اخبار مكه، ص 97; السيرة النبويه لابن كثير، ج 1، ص 58 و 69.

15- اخبار مكه، ص 101.

16- اخبار مكه، ص 101.

17- عمرة القضاء، عمره اي بود كه در سال هفتم هجري انجام گرفت و آن را بدين نام خوانده اند زيرا كه بعنوان قضاي عمره حديبيه صورت گرفت. در سال ششم هجري كفار مكه پيامبر و يارانش را از انجام عمره منع كردند و در نتيجه در سال هفتم پس از مراجعت پيامبر از جنگ خيبر با عده زيادي در ماه ذي قعده با 70 شتر براي قرباني به جانب مكه آمده، عمره را قضا نمودند.

18- بقره: 158.

19- مجمع البيان، ج 1، ص 240; بحارالانوار، ج 96، ص 235.

20- بقره: 158.

21- الوسيله، سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 8، ص 437.

22- سرائر، ينابيع الفقهيه، ج 8، ص 537.

23- ينابيع الفقهيه، ج 7، ص 146.

24- همان، ص 607.

25- همان، ص 678.

26- همان، ص 752.

27- همان، ص 785.

28- همان، ص 193.

29- مناسك حج، چاپ پاسدار اسلام، ص 160.

30- همان، ص 107.

31- احكام القرآن ابن عربي، ج 1، ص 71.

32- هداية السالك، ص 885.

33- همان، ص 885.

34- بحار، ج 96، ص 235.

35- بحار، ج 96، ص 234.

36- بحار، ج 96، ص 236.

37- الفقيه، ج 2، ص 135.

38- ترمذي كيف تُرْمَي الجمار، باب 64، ج 3، ص 246، ح 902.

39- بحار، ج 96، ص 234.

40- عزالدين بن جماعة الكناني (م 767) هداية السالك الي المذاهب الاربعة في المناسك، تحقيق دكتور نورالدين عِتر، ج 3، ص 1331.

41- هداية السالك، ج 2، ص 771.

42- همان، ص 883.

43 - همان.

44- هداية السالك، ص 866.

45- همان، ص 866.

46- المنتقي، ج 2، ص 295.

47- ازرقي، اخبار مكه، ص 394.

48- اخبار مكه، ص 363.

49- همان، ص 364.

50- اخبار مكه، ص 368.

51- ازرقي گفته است: صفا داراي دوازده پله سنگي است. اخبار مكه، ص 398.

52- اخبارمكه، ص 394.

53- اخبار مكه، ص 392.

54- ازرقي، اخبار مكه، ص 390.

55- اخبار مكه، ص 391.

56- اخبار مكه، ص 370.

57- اخبار مكه، ص 394.

58- اخبار مكه، ص 393.

59- في خدمة ضيوف الرحمان، ص68.

60- من لايحضره الفقيه، باب سياق مناسك الحج ـ الخروج الي الصّفا.

61- من لايحضره الفقيه، باب سياق مناسك الحج، الخروج الي الصفا، ج 2، ص 318 و 319.

62- هداية السالك ج 2، ص 882.