جشن و شادي لازمه زندگي هر انسان طبيعي و اميدوار است. گذشته از آن، پرداختن به آغاز سال داراي معنايي است، معنايش آنست كه ما بدانيم سالي از زندگانيمان پايان يافته، سالي در آغاز يافتن است، سالي گذشته و سالي مي آيد از آن كه گذشته ياد كنيم و نيكي ها و بدي هاي خود را بسنجيم و براي آن كه مي آيد برنامه اي گذاريم و نيكي هايي را به انديشه گيريم پيداست كه اين كارها بايد با احساسات نيك و پاكدلانه و نيكخواهانه توام باشد، با شادي و اميدواري همراه بايد باشد.
درباره تاريخچه نوروز تا كنون سخنان فراوان گفته و نوشته اند كه بخشي از آنها افسانه هاي بي پا و كهن و مسخ شده بخشي نيز بيشتر درباره چگونگي برگزاري آيين هاي آن در دوره هايي گوناگون تاريخ ايران است و مي توان گفت، هنوز تجزيه و تحليل تاريخي مستند و جستجوي دانشي در انگيزه هاي پيدايش اين عيد بزرگ ايراني انجام نگرفته و ريشه هاي علمي و نجومي آن چنانكه بايد و شايد روشن نگرديده است. بجز ابوريحان بيروني و نويسنده نا معلوم نوروزنامه كمتر كسي درباره بنياد پيدايش نوروز انديشيده و تحقيق كرده است.
اما افسانه ها درباره پيدايش نوروز فراوان است از آن جمله : پرواز جمشيد در هوا، به مظالم نشستن او در نوروز آغاز گشتن آسمان، تجديد دين، ساختن تخت و تابيدن نور بر آن، گشتن فلك و برج ها، گردونه بلور جمشيد تخت جمشيد در برابر آفتاب بر گوساله نشستن جمشيد و از اين گونه مطالب كه اگر هم مبتني بر وقايعي بوده اند همه فراموش و مسخ شده، صورت خرافه و افسانه بر خود گرفته اند.
ابوريحان بيروني در كتاب ( التفهيم لاوايل صناعه التنجيم ) در سبب نهادن نوروز مي نويسد نوروز چيست؟ نخستين روز است از فروردين ماه، زين جهت روز نو نام كردند زيرا كه پيشاني سال نو است. باز مي نويسد: اعتقاد پارسيان اندر نوروز نخستين آنست كه اول روزي است از زمانه و بدو فلك آغازيد به گشتن.
اما دركتاب نوروزنامه كه در اواخر سده پنجم هجري تاليف شده درباره منشائ نوروز و تحولات آن اشاره هايي دقيق و سودمند و مهمي آمده است:
نويسنده نوروزنامه مانند ايرانيان عهد باستان معتقد است كه در آفرينش حركت خورشيد در بامداد نخستين روز فروردين از اولين درجه برج حمل شروع شد و مي گويد: چون ايزد تبارك و تعالي بدان هنگام كه فرمان فرستاده كه ثبات برگيرد ( يعني خورشيد به حركت در بيايد. ) تا تابش ومنفعت او به همه چيزها برسد، آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانيد و تاريكي و روشنايي جداگشت و شب و روز پديدار شد و آن آغازي شد بر تاريخ اين جهان را پس از هزار و چهارصد و شصت و يك سال به همان دقيقه و همان روز باز رسيد ... چون آن وقت را دريافتند ملكان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آن كه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت. نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عالميان را خبر دادند تا هنگام آن را بدانند و آن تاريخ را نگاه دارند.
در جاي ديگر مي نويسد: چون كيومرث، اول از ملوك عجم به پادشاهي نشستو خواست كه ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگريست كه آن روز بامداد آفتاب به اول دقيقه حمل آمد، موبدان را گرد كرد و بفرمود كه تاريخ از اينجا آغاز كنند و موبدان جمع آمدند و تاريخ نهادند.
در همين كتاب در سبب ايجاد نوروز مي نويسد: اما سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود: يكي آنكه هر سيصد و شصت و پنج روز و ربعي از شبانروز، به اول دقيقه حمل باز آيد. ( ليك در سال بعد به همسان وقت و روز كه رفته بود، بدين دقيقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت، همي كم شود.) و چون جمشيد آن روز را دريافت نوروز نام نهاد و جشن و ايين آورد، پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا كردند.
باز در جاي ديگر نوشته است از اين تاريخ ( يعني از زمان نهادن تاريخ به دست كيومرث ) هزار و چهارصد سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردين و به برج نهم آمد ( در پادشاهي هوشنگ و تهمورث ) چون كبيسه نمي كردند، آغاز سال و نوروز تقريبا" در اين مدت نه ماه عقب افتاده بود ) چون از ملك جمشيد چهار صد و بيست و يك سال بگذشت ( 1461=421+1040 ) اين دور ( يعني دور اول از زمان تاريخ گذاري كيومرث ودور دوم از آغاز آفرينش ) تمام شده بود و آفتاب به فروردين خويش به اول حمل باز آمد ... پس در اين روز كه ياد كرديم. جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود كه هر سال چون فرودين نو شود، آن روز جشن كنند و آن روز نو دانند تا آن گاه كه دور بزرگ باشد كه نوروز حقيقت بود ( يعني نوروز حقيقي)
به هر حال نظر بيروني و نويسنده نوروزنامه درباره منشاء نوروز چنين است كه ايرانيان عقيده داشته اند كه پس از آفرينش زمين و آسمان و هر چه در آنهاست چندين هزار سال به حال سكون و بي حركت ايستاده بوده اند چون به فرمان اهورامزدا آغاز به حركت كردند، حركت خورشيد در آن هنگام از بامداد نخستين روز ماه فروردين يا روز هرمزد و از نخستين نقطه يا دقيقه يا درجه برج حمل بود ولي در سال بعد كه در آن روز و ساعت حركت كرده نتوانست به آن دقيقه برسد و ناچار آغاز سال از جاي خود تغيير يافت و عقب افتاد و هر سال در درجات برج ها به طور قهقرايي تغيير يافت تا در يك دور طولاني دوباره به همان روز و ساعت كه در آغاز حركت كرده بد باز آمد و و اين مدت 1460 سال طول كشيد و نخستين كسي كه اين روز ( يعني نوروز حقيقي ) را دريافت كيومرث بود و آن را آغاز تاريخ تعيين كرد و دوباره دور دوم از بامداد روز هرمزد، از نخستين درجه برج حمل و روز اول بهار شروع شد.
علت گرديدن آغاز سال در درجه هاي مختلف برج ها و واقع شدن نوروز هاي همه ساله در روزهاي گوناگون به طور قهقرايي اين بود كه چون ايرانيان طول سال خورشيدي را 365 روز و 6 ساعت و 12 دقيقه حساب مي كردند، ولي به علت كبيسه نكردن چون با آن آشنايي نداشتند آغاز سال با نقطه اعتدال ربيعي هر چهار سال تقريبا" يك روز فاصله پيدا مي كرد . ناچار لحظه تحويل سال و نوروز يا روز هرمزد و ماه ها در برج ها و فصل ها مي گرديد چنانكه در دوران پادشاهي هوشنگ و تهمورث كه 1040 سال از تاريخ گذاري كيومرث گذشته بود، آغاز فروردين ماه يا نوروز در برج نهم بود و اين محاسبه تا اندازه اي درست است، زيرا در 1040 سال اگر ربع شبانه روز يا 6 ساعت تحويل خورشيد از نقطه اعتدال ربيعي دور افتار باشد، در طول اين مدت مي شود 6240= 6 * 1040 ساعت كه با تقسيم آن به 30 روز ( تعداد روزهاي ماه ) مي شود هشتاد ماه و بيست روز و اگر دقيقه ها محاسبه شود، به هر حال آغاز سال پس از آن مدت در داخل برج نهم قرار مي گيرد.
مي گويند: چون جمشيد در 1040 به پادشاهي رسيد، پس از 421 سال از سلطنت او يعني هنگامي كه 1461 سال از آغاز تاريخ كيومرثي گذشته بود، خورشيد سه باره در همان روز و همان ساعت كه به نقطه اعتدال ربيعي يا جايي كه در روز نخست از آنجا آغاز به گشتن كرده بود بازگشت يعني در نخستين دقايق و ساعت بامداد هرمزد از ماه فروردين قرار گرفت و دور سوم آغاز شد و جمشيد نيز همچون كيومرث آن نوروز حقيقي را دريافت و جشن گرفت.
با علم به اينكه عقايد مربوط به آفرينش و سكون و حركت ستارگان و ماه و خورشيد و زمين و آسمان به آن صورت كه بيان شده اند، جز افسانه هايي بيش نيستند ولي در پرتو آنها چند موضوع براي ما روشن و آشكار مي شود كه چگونه توجه به مسايل نجومي و اختر شماري و ستاره شناسي و محاسبه حركات خورشيد و رصد ستارگان و دقت و ممارست در قضاياي مربوط به هيات و نجوم و گاهشماري از كهن ترين زمان ها در ميان ايرانيان معمول بوده و با دسترسي نداشتن به وسايل دانشي دقيق با رصد هاي ساده و ابتدايي به مسايل مهمي در گاهشماري پي برده بودند كه با اندازه گيري هاي زمان ما از لحاظ محاسبه طول سال خورشيدي حقيقي و تعيين محل و موقع دقيق آن در برج ها چندان تفاوت فاحشي پيدا نمي كند.
اما درباره داستان ها و افسانه هايي كه در منشاء ايجاد و نسبت دادن آن به جمشيد به پادشاه دوره هاي اساطيري ، بايد در نظر گرفت كه بدون شك در ذهن و خاطره مردم ايران زمين برخي پيشامدهاي تاريخي مهم وجود داشته است كه بر اثر گذشت زمان رنگ باخته و به صورت افسانه در آمده بوده است و بايد در علل به وجود آمدن آنها دقت و امعان نظر كرد و از لابه لاي آنها، حقايق تاريخي را بيرون كشيد و در پيرامون آنها انديشه به كار تا بشود به نتايج سودمند رسيد.
در اينجا لازم است يادآوري كنيم كه هر افسانه اي از چهار پايه به وجود مي آيد و شكل مي گيرد:
نخست، پيشامد و رخداد تاريخي بزرگ و مهمي كه نظر به اهميتش خاطره اش در ذهن مردم باقي مي ماند و سپس با گذشت زمان شكل افسانه به خود مي گيرد و شاخ و برگ هاي گوناگون مي يابد.
دوم: كساني كه در پديد آوردن و پيدايش آن پيشامدها دست اندر كار بوده اند.
سوم : مكاني كه اين پيشامدها در آن به وقوع پيوسته است.
چهارم: زماني كه داستان در آن رخ داده است.
سه پايه آخر همواره در معرض دگرگوني و جابه جا شدن و شكل عوض كردن است و چه بسا داستاني از كساني به كسان ديگر نسبت داده مي شود يا از مكاني ديگر نقل مي شود يا از نظر زمان پس و پيش برده مي شود ولي آنچه همواره ثابت مي ماند، هسته اصلي و مبناي پديد آمدن پيشامد است كه البته با شاخ و برگ هايي آرايش مي يابد و اگر آنها را از پيرامون آنها بپيراييم و افزوده ها را از دور هسته اصلي دور گردانيم بي گمان به حقيقتي خواهيم رسيد.
اكنون اگر با اين نظر در داستان هاي مربوط به جمشيد و نوروز بنگريم و آنها را تجزيه و تحليل نماييم، نتيجه هاي زير به دست خواهد آمد كه : بيگمان خاطره اي از علت بناي كاخ ها وايوان ها و تالارهاي تخت جمشيد در آن صفه در دامنه كوه رحمت در ذهن مردم ايران باز مانده بوده مي دانسته اند كه ميان بنياد اين معبد عظيم يا شهر آيين با برگزاري آيين نوروز و مهرگان كه هر دو جنبه كاملا" ملي و ديني و نجومي داشته ونيز گرد آمدن درباريان و بزرگان ايران زمين و كشورهاي گوناگون در اين محل مقدس ارتباطي وجود داشته و نيز خاطره هايي از مراسم تحويل خورشيد به برج حمل و رصد و تابيدن نخستين پرتو خورشيد در بامداد نخستين روز تابستان بزرگ و فرارسيدن سال نو اجرا مي گرديده است به يادها باز مانده بوده است. بدينسان با برقراري ارتباط ميان ساختن و پديد آوردن تخت جمشيد براي اجراي برخي مراسم و انجام دادن برخي محاسبات نجومي و رصد و اندازگيري هاي مربوط به وضع خورشيد درنوروز و مهرگان و برگزاري جشن ها و ايين هاي مخصوص به اين مناسبت ها و مربوط ساختن آن با واژه تخت و تابيدن خورشيد بر آن و نوروز گرفتن آن روز، همه روشن مي سازد كه اين داستان ها چگونه به وجود آمده اند و از كجا ريشه گرفته اند.
چون امروز ما مي دانيم كه مبناي تخت جمشيد يا صد ستون يا ( پارسه كه ) كي و به دستور چه كسي ساخته شده است بنابر اين بر ما روشن مي گردد كه چگونه داستان هاي جمشيد وسليمان و داريوش در هم آميخته و يك چنين افسانه هايي را پديد آورده است.
اكنون با توجه به ريشه اين داستان ها ، لازم مي نمايد كه جستجو كنيم آن نوروز تاريخي كه داريوش در بالاي صفه تخت جمشيد با آيين ويژه اي برگزار كرده و به علت اهميت و ارج خاصي كه داشت، خاطره اش در ذهن مردم ايران باقي ماند كدام نوروز و كي بوده است.
اما بايد پيشا پيش بدانيم كه نوروز يك عيد و جشن كهنسال و بسيار باستاني است كه از نياكان آريايي ايرانيان بدان ها رسيده ومسلما" پيش از زردشت نيز اين جشن برگزار مي شده است و شايد بتوان گفت كه آيين نوروز از سده هاي سيزدهم و چهاردهم پيش از ميلاد و حتي اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد مرسوم بوده است. پس با اين پيشينه روشن مي گردد كه نوروز آن چنان كه پنداشته مي شود كه جشن ديني زردشتي نيست بلكه مربوط به زمان ( پوريو تكيشان ) ( پيش دينان ) بوده است از اين رو در اوستا نامي از نوروز برده نشده است ولي پس از اشاعه دين زردشتي در ايران و برقراري سال شماري و گاهشماري اوستايي در ايران زمين و تطبيق دادن ماه هاي هخامنشي و اوستايي با يكديگر جشن فروردگان كه عيد مردگان بود در پايان سال و دهه آخر ماه اسفندارمذ اوستايي برگزار مي دش، با جشن نوروز كه در آغاز ماه ( آدوكنيش) هخامنشي توام شده كم كم رنگ و بوي زردشتي به خود گرفت و به همين علت است كه تنها در برخي از كتاب هاي ديني دوران ساساني از اين جشن و برخي آداب مذهبي مربوط به آن ياد مي شده و در دين زردشتي به چنين جشن بزرگ و دير سال كمتر پرداخته شده است.
اما محاسبات بيروني و به تبع او نويسنده نوروز نامه با توجه به مبدا دور تاريخ گذاري كيومرث و با در نظر گرفتن طول سال خورشيدي كه مي گويند ايرانيان آن را 365 شبانه روز و 6 ساعت 12 دقيقه حساب مي كردند و با توجه به كبيسه نكردن سال ها در حال متعارف كاملا" درست است. يعني اگر در هر سال خورشيدي 6 ساعت از نقطه اعتدال ربيعي فاصله بگيرد، در يكصد سال 600 ساعت يعني بيست و پنج شبانه روز و در هر هزار سال 250 شبانه روز تفاوت پيدا خواهد كرد و اگر بخواهيم بدانيم 365 روز را در چه مدت پر خواهد كرد بايد براي اين كار تناسبي ببنديم و بگوييم در هر هزار سال 250 روز در چند سال 365 روز پاسخ خواهد شد :
سال 1460=250:365*1000 و اگر دقيقه ها را نيز محاسبه كنيم، آغاز دور بعد در داخل 1461 سال خواهد افتاد و اين همان رقمي است كه در نوروز نامه بدان اشاره شده و نوشته است: ( آن آغازي شد مر تاريخ اين جهان را و پس از هزار وچهارصد و شصت و يك سال به همان دقيقه و همان روز باز رسيد. چون آن وقت را دريافتند ملكان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب و از بهر آنكه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت ، نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عالميان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاريخ نگاه دارند.
نويسنده نوروزنامه فرارسيدن نوروزهاي همه ساله را به نقطه اعتدال ربيعي و تحويل هاي سال هاي عادي را در ساعات و دقايق مختلف از شبانه روز را دور كوچك مي نامد ولي حركت خورشيد را در برج هاي دوازده گانه و دوباره بازگشتن آن به جاي خود كه به حساب او 1461 سال طول مي كشيده است دور بزرگ نام مي دهد و فرقي ميان نوروز آغاز دور بزرگ و نوروز سال هاي معمولي مي گذارد و آن را نوروز حقيقت مي خواند كه روزي بسيار بزرگ و مقدس و مهم بوده و بنابر مفاد افسانه ها و داستان ها كيومرث و جمشيد و گشتاسب نيز همين نوروز ها را درك كرده بودند و درباره پرتو خورشيد چنين نوروزي است كه بيروني نوشته ( فرخنده ترين ساعات آن ساعات آفتاب است كه صبح نوروز فجر سپيد به منتها نزديكي خود مي رسد و مردم به نظر كردن آن تبريك مي جويند.
اكنون هنگام آن رسيده است كه بدانيم يك چنين نوروزي با اين خصوصيات يعني سالي كه حلول خورشيد به نقطه اعتدال ربيعي و نخستين دقيقه برج حمل در سر ساعت 6 بامداد نخستين روز ماه فروردين يا برابر هخامنشي ان ( ادوكنيش ) انجام گرفت تنها در سال 487 پيش از ميلاد به افق تخت جمشيد مي توانست اتفاق بيفتد و بس، زيرا با محاسبات دقيق قهقرايي و جدول هايي كه دانشمندان هيات و نجومي فراهم آورده اند معلوم مي شود كه در سال 487 پيش از ميلاد تحويل سال در روز 28 مارس به افق گرينويچ ساعت 2 و 39 دقيقه از نيمه شب گذشته و به افق تخت جمشيد كه حدود 3 ساعت و 21 دقيقه با آن فرق دارد، در سر ساعت 6 بامداد نخستين روز ماه ( ادوكنيش ) هخامنشي يا روز هرمزد فروردين ماه اوستايي اتفاق افتاده است. پس معلوم مي شود كه نوروز سال 487 پيش از ميلاد يكي از آن نوروزهاي حقيقي بوده كه كيومرث و جمشيد و گشتاسب آن را درك كرده بودند و داريوش نيز با محاسباتي كه دانشمندان و مغان آن زمان محاسبه كرده بودند در اين سال در تخت جمشيد كه از سي سال پيش براي تدارك چنين جشني ساخته شده بود دو سال مانده به پايان پادشاهي او انجام گرفته است و بدين سان پس از سالها و سده ها نوروز را در محل و موقع خود ثابت نگاه داشتند و از آن پس با معمول كردن كبيسه هاي يكصد و بيست ساله به انجام رسانيدند.
خوشبختانه وجود دوره هاي كبيسه هاي يكصد و بيست ساله، خود دليل بسيار متقن بر برگزاري نوروز در سال 487 پيش از ميلاد مي باشد زيرا ما چون كبيسه هاي دوران ساساني و شماره و ترتيب آنها را از تاريخ نمي دانيم با محاسبه قهقرايي ميتوانيم مبدا و سال برقراري اين گونه كبيسه گيري را بدست بياوريم كه همان سال 487پيش از ميلاد مي شود.