فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 118
نمايش فراداده

اكَلَهُ الشَّىْ ءَ ايكالاً: خورانيد او را چيزى، دعوى چيزى را كرد بر وى.

لَعَنَ اللَّهُ اكِلَ الرَّبوا: نفرين خدا بر خورنده ربا.

اكَلَ بَيْنَهُمْ: سخن چينى كرد در ميان ايشان و برانگيخت بعض را بر بعضى.

اكَلَ الزَّرعُ و النَّخْلُ: خوردنى آورد درخت خرما و زراعت.

اكَلَ فُلاناً فُلاناً: قادر گردانيد فلانرا بر فلان.

اكَلَ فُلاناً مُؤاكَلَةً و اِكالاً: خورد با فلان.

اَكَّلَهُ الشَّىْ ءَ تَاْكيلاً: دعوى چيزى را كرد بر وى.

اَكَّلَ مالى وَ شَرَّبَهُ: بخوردوبخورد مردم داد مال را.

ظَلَّ مالى يُؤَكَّلُ و يُشَرَّبُ: ميچرند شتران من به هرگونه كه مى خواهند مى خورند و مى آشامند.

ايتَكَلَ الْعُضْوُ: خورد بعض آن بعض ديگر را.

اِئْتَكَلَ مِنْهُ وَ تَاَكَّلَ مِنْهُ: خشم گرفت و برانگيخته شد.

اِئْتَكَلَ غَضَباً: برافروخت از خشم.

تَاَكَّلَ: سخت درخشيدن سرمه و شمشير و برق و سيم.

اِسْتَاْكَلَهُ الشَّىْ ءَ: خواست از وى تا اين چيز را لقمه سازد براى او.

وَ هُوَ يَسْتَاْكِلُ الضُّعَفاءَ: او ميگيرد مال ضعيفان را.

تَاكَلَ الْقَوْمُ: با هم خوردند قوم.

تَاكَلَ الْاَبْطالُ فِى الْحَربِ: كُشت بعضى بعض ديگر را در جنگ.

اُكْل و اُكُل - اُكال، ج: رزق و ميوه، رأى، عقل، قوّت فهم، سخت بافتگى جامه و بهم افتادگى و خوبى آن، درستى خمير كاغذ.

اِنْقَطَعَ اُكْلُهُ: منقطع گرديد رزق او يعنى بمرد و فايده از دنيا نبرد.