فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 128
نمايش فراداده

مَاْلُوع: ديوانه.

(اَلَفَهُ) اَلْفاً، ض: داد او را هزار - اَلِف، ص.

اَلِفَهُ اِلْفاً و اَلْفاً، ف: انس گرفت با او، دوست گرفت او را. الِف، ص مذكر - اُلاَّف، ج - الِفَة، ص مؤنث الِفات و اَوالِف، ج.

الَفَ الْمَكانَ: الفت و انس گرفت به اينجا.

الَفَهُمْ ايلافاً: كامل گردانيد آنها را هزار.

الَفَ الدَّراهِمَ: درهم ها را به هزار كامل گردانيد.

الَفَتِ الْاِبِلُ شَجَراً وَ ماءً: جمع كردند شتران ميان درخت و آب را چون از يكى فارغ شدند به ديگرى پرداختند.

الَفَ فُلاناً ايلافاً و مُؤالَفَةً و اِلافاً: الفت داد فلان را به مكانى يا به كسى.

ايلاف (آيه): عهد، زينهار دادنست.

اَلِفَ الشَّىْ ءُ: عادت كرد، مأنوس شد، آموخته شد، رام شد، اهلى شد.

الَفَ: همنشين شد، همدم شد، معاشرت كرد.

اَلَّفَ: پيوند جمع شدن، داد با ميل و رغبت.

كُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ (آيه): با هم دشمن بوديد دلهاى شما را پيوند داد.

اَلَّفَ: رام كرد، اهلى كرد، بومى كرد، آموخته كرد، بهم پيوست، متحد كرد، يكى كرد، آميخت.

اَلَّفَ بَيْنَهُمْ: هم آهنگ كرد، سازش داد، موافق كرد، با هم جور كرد ايشان را.

اَلَّفَ الْكِتابَ: كتاب نوشت، تأليف كرد، گرد آورد.

اِئْتَلَفَ: شريك شد، يكى شد، مانوس شد، دوست و محرم شد.

اَلَّفَ بَيْنَهُمْ تَاْليفاً: جمع نمود آنها را، سازگارى داد ميان ايشان.

مُؤَلَّفَةُ الْقُلُوبِ: بعض بزرگان عرب را كه پيغمبر (ص) به عطاى ايشان مامور شد تا ديگران را به اسلام آوردن ترغيب كنند.