فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 15
نمايش فراداده

اِبالَة: سياست، زه چاه، محافظه كارى، احتياط سياستمدارى.

اِبَّالَة: عدل، لنگه، بسته بزرگ.

بَلِيَّةٌ عَلى بَلِيَّةٍ: قوز بالاى قوز، بدبختى پشت بدبختى.

اَبيلَة: سرپرست دير راهبات.

جاءَ فى اِبالَتِهِ: آمد با ياران و قبيله خود.

اِبَّالَة و اِبالَة و اِبّيل و اَبُول و ايبال - اَبابيل ج: گروهى از پرندگان و اسبان و شتران پى درپى آينده.

اِبِلٌ اَبابيل: شتران گروه در گروه و گله درگله.

هُوَ مِنْ اِبْلاةِ سَوْءٍ: او از قبيله اى بد است.

(اَبْلَسْكاش): تخته چندلا.

وَ اَرسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً اَبابيلَ (آيه): مرغانى را فرستاد در حاليكه دسته ها و گروه ها بودند.

(اَبْليس) اَبالِس و اَبالِسَة ج: عَلَم براى نام شيطان.

(اَبَنَهُ) بِشَىْ ءٍاَبْناً، ض ن: متهم كرد او را به چيزى.

فُلانٌ يُؤْبَنُ بِكَذا: فلانى ياد كرده مى شود به بدى.

اَبَنَهُ، ن: عيب كرد او را در روى او.

اَبَنَ الدَّمُ فِى الْجُرحِ: سياه شد خون در زخم.

اَبَّنَهُ تَاْبيناً: عيب كرد او را در روى او.

تَاْبين: رگ زدن تا خون از او گرفته بريان كرده خورده شود، بر مرده گريستن و خوبيهاى او را شمردن، در پى اثر چيزى شدن، چشم داشتن، انتظار كشيدن.

تَاَبَّنَ: در پى اثر چيزى شد.

اَبْن: طعام خشك.