فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 145
نمايش فراداده

اَمِرَ الْاَمْرُ اَمَراً: سخت شد كار و بلند گرديد.

اَمِرَ الرَّجُلُ: بسيار مال و يا بسيار خويشاوند گرديد.

خَيْرُالْمالِ مُهْرَهٌ مَاْمُورَةٌ وَ سِكَّةٌ مَاْبُورَةٌ: بهترين مال كره ماده است كه بركت يافته باشد در نسل و درخت خرماى اصلاح شده (اسم مفعول برخلاف قياس است).

امَرَهُ: حكم كرد او را.

مُؤامَرَة: مشاورت كردن.

اَمَّرَهُ عَلَى الْقَوْمِ: امارت و حكومت داد او را بر گروه.

اَمَّرَهُ: تيز كرد آن را، داغ و نشان نمود بر آن و مسلط ساخت او را.

اَمَّرَ الْقَناةَ: سنان كرد در نيزه.

اَمَّرَ اللَّهُ الْقَوْمَ: بسيار گردانيد خداى قوم را.

مُؤَمَّر: امارت داده شده، تيز كرده، داغ يافته، مسلط گردانيده شده.

قَناةٌ مُؤَمَّرَةٌ: نيزه با سنان.

ايتَمَرَ: فرمانبردارى نمود، از رأى خود كارى كرد.

ايتَمَرَ بِهِ: قصد آن كرد.

ايتَمَرَ الْقَوْمُ: امر كرد بعضى مر بعض را.

مُؤْتَمِر - مَاْمِر و مَامير، ج: فرمان برنده، مشورت كننده، قصد كننده كارى، فرماينده، نام ماه محرم.

مُؤْتَمِر و امِر: آخرين روز از ايام سرما پيرزن (بردالعجوز).

تَاَمَّرَ عَلَيْهِم: مسلط شد بر آنها.

اِسْتَاْمَرَ: مشورت كرد.