فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 1595
نمايش فراداده

دِرعٌ ذائِل: زره دامن دراز.

ذَيَّال: مرد بلند بالا خرامان دامن كشان.

فَرَسٌ ذَيَّال: اسب دم دراز.

اَذْيالُ النَّاس: مردم پس روندگان و پس ماندگان.

ثَوْبٌ مُذال و مُذَل و مُذَيَّل: جامه دامن دراز.

مُذالَة: كنيز خرامان به ناز.

اَخْيَلُ مِنْ مُذالَةٍ (مثال): متكبرتر از كنيزى كه او را خوار دارند و او به ناز مى خرامد.

دِرعٌ مُذالَة: زره دامن دراز.

مُذَيَّل: آنكه كار خويش را خود كند.

مُتَذَيَّل: بذله پوش، آنكه عمل نفس خود كند.

اَرضٌ مُتَذَيَّلَة: زمين اندك باران رسيده.

مِذْيال: دامن دراز (مذكر و مؤنث يكسانست).

(ذامَهُ) ذَيْماً و ذاماً، ض: عيب كرد او را - مَذيم و مَذْيُوم، ص.

ذِمْتُهُ و ذَاَمْتُهُ و ذَمَمْتُهُ: عيب كردم او را.

ذِيْم و ذَيْم و ذام: عيب، نكوهش.

لا تَعْدِمُ الْحَسْناءُ ذاماً (مثال): هر خوب روئى بى عيب نيست، گل بى عيب خدا است.

(ذِيْن) و ذَيْن: عيب.