(رَاَبَ) صَدْعَهُ رَاْباً، م: شكافت آن را و جميع آورد و پيوند كرد.
رَاَبَ الصَّدْعَ: تعمير كرد، درست كرد.
رَاَبَ بَيْنَهُمْ: اصلاح كرد ميان آنها را.
رَاَبَتِ الْاَرضُ: روئيد سبزه زمين بعد از بريدن.
اَراَبَ الصَّدْعَ اِرآباً و اِرتابَ اِرتِياباً: پيوند شكاف كرد.
رَاْب - رِئاب، ج: مهتر، بزرگ، شكاف، گله هفتاد شتر.
رُؤْبَة - رِئاب، ج: قطعه ئى از چوب كه بدان پيوند كنند، لحيم، شير بسته (ماست(، حاجت، ساعتى از شب گذشته )به غير معنى اول بقيه واوى است نه مهموز).
هُوَ رِئابُ بَنى فُلانٍ: او اصلاح دهنده آنان است.
راَّب و مِراب: شكسته بند، مرد مصلح.