فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 169
نمايش فراداده

اَنَّقَ تَاْنيقاً: درشگفت آورد.

تَاَنَّقَ فِى الْاَمْرِ: ريزه كارى نمود در كار از خود.

تَاَنَّقَ فِى الرَّوْضَةِ: خوش آمد او را سبزه زار.

تَاَنَّقَ الْمَكانَ: پسنديد آنجا را.

اَنْوَقَ الرَّجُلُ: شكار كرد آنوق را.

اَنُوق: پرنده مردارخوار و شكاركننده كه آن را عقاب گويند، يا پرنده اى است سياه مانند مرغ با منقار زرد.

گويند هُوَ اَعَزُّ مِنْ بَيْضِ الْاَنُوقِ، او عزيزتر از تخم عقاب است (زيرا تخم عقاب در مكانهاى صعب و قلل كوهها كه كسى را دسترسى باو نيست گزارده شده).

اَنَق: سرور و شادى.

اَناقَة و اِناقَة: ريزه كارى.

لَهُ اَناقَةٌ: او را ريزه كارى و مهارت است.

شَىْ ءٌ اَنيقٌ وَ اَنِقٌ: چيز نيكوى خوش آينده و خوش نما.

اَنِقَ: پاكيزه بود، شُسته و رُفته بود، آراسته بود، با ذوق و سليقه بود، زيبا و باوفا بود.

آنَقَ: خوشنود كرد، راضى ساخت.

تَاَنَّقَ: مشكل پسند بود، باريك بين شد.

اَناقَة: لطافت، ظرافت، زيبائى، فريبندگى، دلربائى.

اَنُوق: رخ.

اَنيق: مشگل پسند، فريبا، خوش پوش، آراسته، مرتب، منظم.

مُتَاَنِّق: وسواسى، باريك بين، دقيق.

(اَنَكَ) اُنُوكاً - ن: بزرگ شد و ضخيم گرديد.