اِوَزّى: رفتاريست مانند مرغابى يا اعتماد كردن بر يكى از جانب (يكدفعه براست و يكدفعه بچپ).
اَوَزّ: قو.
اَوَّزَ: مسخره كرد، شوخى كرد.
اَوْزُون: اكسيژن متراكم.
اَوْزِىّ: بره.
(اسَ) اَوْساً، ن: فرصت و غنيمت داد.
اَوْس: عطا، عوض دادن از چيزى، گرگ.
اَوْس اَوْس: كلمه اى است كه بدان گاو و گوسفند را زجر كنند.
اس: درخت مورد و آن را ريحان نيز گويند واحد آن اسه به شكل، باقيمانده خاكستر در آتش دان، عسل و يا باقيمانده آن در خانه زنبور، قبر، صاحب، آثارخانه و نشانهاى آن، هر نشان خفى.
آس: اوراق هاى بازى قمار.
اَوْسطى، اُسْطى: معلم، سركارگر.
اَوسطى: درشكه چى، راننده لوكوموتيو.
اُوَيْس: (مصغر) گرگ كوچك.
اِسْتِاسَة: (بر وزن استغاثه) عوض خواستن، مدد خواستن.
مُسْتَاس: كسى كه از او عطا خواهند و طلب صحبت او را كنند.
(ايفَ) الزَّرعُ افَةً، ل ن: آفت رسيده شد زراعت.
زَرعٌ مَؤُوفٌ و مَئيفٌ، ص.
اَلْقَوْمُ اُوفُوا و ايفُوا و اُفُوا و اِفُوا: آفت رسيده شد به گروه.
افَة - افات، ج: فساد و ضرر، طاعون، زهر، آفت محصول، هر چيز كه موجب تباهى شود.