فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 179
نمايش فراداده

مَؤُوف: آفت زده، آسيب ديده.

(اقَ) عَلَيْهِ، ن: مشرف شد بر وى، مايل گرديد بر آن، شئآمت آورد بر او.

اَوَّقَهُ تَاْويقاً: كم كرد خوراك او را، در مشقت و مكروه انداخت او را، بازداشت و خوار گردانيد.

مُاَوَّق: كسى كه در خوراك خود تأخير نمايد.

تَاَوَّقَ: باز ايستاد از كارى.

اَوْق: سنگينى، شئآمت.

اَلْقى عَلَيْهِ اَوْقَهُ: انداخت بر او سنگينى خود را.

اَوْقَة: جماعت.

جاءَ الْقَوْمُ بِاَوْقَتِهِمْ: آمدند آن گروه به جماعت.

اُوقَة - اَوْقات و اُوق، ج: گودالى كه در آن آب باران جمع شود، جاى تخم گذاردن مرغ در سر كوه.

اَوَّقَ، آقَ: برايش بدبختى آورد.

اَوَّقَ عَلَيْهِ: نفوس بد زد بر او.

اُمُّ اُوَيْق: جغد.

اُوِقيَّة - اَواقى و اَواق، ج: وزن چهل درم سنگ (در وق ى مذكور).

(اُوقيانُوس): درياى بسيار بزرگ را گويند و آبهاى كره زمين را به پنج تقسيم نموده هر كدام را به اين اسم خوانند.

اُوقْيانُوسى: ميان دريائى، وابسته به اقيانوسيه.

(اُوكسيجين): گاز ترشى زا، جوهريست بسيط بى رنگ و بو داخل در هوا و آب است.

(اَوْكَة): خشم و بدى.

(الَ) اِلَيْهِ اَوْلاً وَ مالاً، ن: بازگشت بسوى آن.

الَ عَنْهُ: برگشت از آن.

الَ الدُّهْنُ وَ غَيْرُهُ اَوْلاً و اِيالاً: سفت گرديد روغن و غيره.