اَيس: قهر و غلبه.
اِياس: بريدن طمع.
ايسان - اَياسين، ج: مردم (لغتى است در انسان).
ايَسَ عَلَيْهِ: دل به دريا زد.
(اَيْسَرَ): خوشبخت شد، رونق گرفت.
(اضَ) اِلَيْهِ اَيْضاً، ض: بازگشت بسوى آن بعد از آنكه ترك كرده بود آن را.
اضَ الشَّىْ ءُ: گرديد از حال خود به حال ديگر و دگرگون شد.
اضَ كَذا: گرديد اين چنين.
اَيْضاً: نيز، همچنين، كذلك، به اضافه، دوباره، بار ديگر، همينطور، هم، بعلاوه.
ايضاح: بيان، روشن و واضح سازى.
(اَيق): استخوان باريك از ساق و ذراع چارپا يا جاى بستن ريسمان از آن.
اَيْقُونَة: شمايل.
اَيْقان: بستنگاه دو ريسمان از ذراع چارپا يا جاى بستن ريسمان از آن.
(اَيْقُونَة(: صورت و تمثال )بعربى نصمه گويند)، شمائل.
(اَيِكَ) الْاَراكُ اَيْكاً، ف و اِسْتَاْيَكَ: انبوه و درهم پيچيده شد درخت اراك.
اَيْكَة - اَيْك، ج: درختان با هم پيچيده، يا بيشه، يا انبوهى از هر درخت حتى نخلستان.