(اِيس): گوساله مقدس نزد فراعنه مصر.
(اَبيقُور): اپيكور يكى از حكماى قديم يونان.
(اَتَلَ) اَتْلاً و اَتَلاناً واَتْلالاً، ض: پاها را نزديك يكديگر نهاد در موقع خشم.
اَتَلَ مِنَ الطَّعامِ: سير شد شكم از خوراك.
اَوْتَل - اُتُل و وُتُل، ج: شكم پرى، سيرى.
قَوْمٌ اُتُلٌ و وُتُلٌ: گروهيند سير.
اَتْل: گز، درخت گز.
(اُتُمُبيل): اتومبيل، سياره.
(اِتاوَة): ماليات.
(اَتَمَ) اَتَماً، ض ف: تامّل و كندى كرد در رفتن.
اَتَمَ فِى السَّقاءِ اَتْماً، ن: شكافته شد دو درز مشك پس يك درز گرديد.
اَتْم: بريدن، مقيم بودن به جائى.
اتَمَ الْمَراَةَ ايتاماً و اَتَّمَ تَاْتيماً: افضا كردن زن را (دو راه او را يكى كردن).
اَتَم: كندى، درنگى.
فى سَيْرِهِ اَتَمٌ: در رفتارش درنگى و تامل است.
اُتُم: زيتون برى.
اَتُوم: زن فرج تنگ، زنى كه دو سوراخش يكى شده باشد.
مَاْتَمْ - مَاتِم ج: مجمع مردم در غم و اندوه و در شادى يا خاص به مجمع زنان، انجمن زنان در هنگام عزا و نوحه گرى.
كُنَّ فى مَاْتَمِ فُلانٍ اَوْ فى مَناحَةِ فُلانٍ: باشيد زنان در عزاى فلان مجتمعاً.
اِبِلٌ اتِماتٌ: شتران مانده آهسته رو.
(اَتَنَ) بِهِ اَتْناً و اُتُوناً، ض: مقيم شد و ثابت ماند آنجا.
اَتَنَ اَتَناناً: پا را نزديك هم گذارد در هنگام خشم.
اَتَنَ اَتَناً، ن: برآمد دو پاى طفل پيش از دو دستش از رحم به خلاف عادت.
اَتَنَتِ الْمَراَةُ و اتَنَتْ ايتاناً: بچه نگونسار زائيد زن.
اِسْتَاْتَنَ الرَّجُلُ: خريد مرد خر ماده را و برگزيد براى خود.
اِسْتَاْتَنَ الْحِمارُ: خر ماده گرديد خر نر.
كانَ حِماراً فَاسْتَاْتَنَ: خر نر بود پس خر ماده گرديد (مثل است در حق كسى كه خوار گردد پس از عزت).
اُتُن: زمين بلند.
اَتان و اِتان - اتُن و اُتُن و اُتْن، ج و مَاْتُوناً (اسم جمع): خر ماده، محل ايستادن آبكش در سر چاه.
اَتان - اُتُن، ج: محل نشست هودج و كجاوه در پشت شتر.
اَتانُ الضَّحْلِ: سنگى بزرگ بر دهانه چاه كه از بستن خزه پاى بر آن بلغزد يا سنگى كه نيمى از آن در آب چاه و نيمى بيرون آب باشد.
اَتُّون و اَتُون - اُتُن و اَتاتين، ج: آتشدان نانواها و آهك پزان، كوره و تنور، تون حمام.
اَتُّونىّ: تون تاب، گلخن تاب.
مِئْتان: زنى كه هميشه فرزند نگونسار زايد.
(تَأْتَهَ): خود را ديوانه ساختن.
(اَتَا) الْبَعيرُ اَتُواً، ن: شتاب كرد شتر در رفتن.
اَتَا الرَّجُلُ: عطا كرد مرد.
اَتَتِ الْماشِيَةُ اَتاءً: برآمد نماى ماشيه يعنى بچه و شير آن.
اَتَوْتُهُ اَتْواً و اِتاوَةً: باج و رشوت دادم او را.
اَتَوْتُهُ اَتْوَةً: آمدم او را.
اَتَتِ النَّخْلَةُ و الشَّجَرَةُ اَتْواً و اِتاءً: برآمد بار نخل يا ظاهر شد صلاح آن يا بسيار گرديد بار آن.
اَتْو: استقامت در رفتن، سرعت سير، روش و طريقه، مرگ و سختى، شدت مرض و سختى، شخص بسيار بزرگ، عطا و هديه بخشش.
كُنَّا نَرمِى الْاَتْوَ وَ الْاَتْوَيْنِ: مى انداختيم تير را يك بار و دو بار.
جاءَ اَتْوُهُ: برآمد كره و سرشير آن.