فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 23
نمايش فراداده

(اِيس): گوساله مقدس نزد فراعنه مصر.

(اَبيقُور): اپيكور يكى از حكماى قديم يونان.

(اَتَلَ) اَتْلاً و اَتَلاناً واَتْلالاً، ض: پاها را نزديك يكديگر نهاد در موقع خشم.

اَتَلَ مِنَ الطَّعامِ: سير شد شكم از خوراك.

اَوْتَل - اُتُل و وُتُل، ج: شكم پرى، سيرى.

قَوْمٌ اُتُلٌ و وُتُلٌ: گروهيند سير.

اَتْل: گز، درخت گز.

(اُتُمُبيل): اتومبيل، سياره.

(اِتاوَة): ماليات.

(اَتَمَ) اَتَماً، ض ف: تامّل و كندى كرد در رفتن.

اَتَمَ فِى السَّقاءِ اَتْماً، ن: شكافته شد دو درز مشك پس يك درز گرديد.

اَتْم: بريدن، مقيم بودن به جائى.

اتَمَ الْمَراَةَ ايتاماً و اَتَّمَ تَاْتيماً: افضا كردن زن را (دو راه او را يكى كردن).

اَتَم: كندى، درنگى.

فى سَيْرِهِ اَتَمٌ: در رفتارش درنگى و تامل است.

اُتُم: زيتون برى.

اَتُوم: زن فرج تنگ، زنى كه دو سوراخش يكى شده باشد.

مَاْتَمْ - مَاتِم ج: مجمع مردم در غم و اندوه و در شادى يا خاص به مجمع زنان، انجمن زنان در هنگام عزا و نوحه گرى.

كُنَّ فى مَاْتَمِ فُلانٍ اَوْ فى مَناحَةِ فُلانٍ: باشيد زنان در عزاى فلان مجتمعاً.

اِبِلٌ اتِماتٌ: شتران مانده آهسته رو.

(اَتَنَ) بِهِ اَتْناً و اُتُوناً، ض: مقيم شد و ثابت ماند آنجا.