بَديد - بَدائِد و اَبِدَّة، ج: (به معنى اخير بداد) و خرجين، بيابان وسيع، مانند و حريف و همتا.
بَديدَة: بلا، حريف و همتا.
رَجُلٌ اَبَدٌّ: مردى كه هر دو دستش يا هر دو رانش از هم دور باشد يا مرد بزرگ قامت.
اَلْاَبَدُّ الرَّثيم: شير درنده.
بَدَّاء: زن بلند قامت يا زنى كه هر دو دست يا هر دو رانش از هم دور باشد.
بِدَّى: آرزو، كاش كه.
اِسْتِبْداد: ستم، ظلم، زورگوئى، تجاوز.
مُسْتَبِد: خودارى، ستمگر، حاكم مطلق،كله شق.
مُبَدِّد: تلف كننده، تلفكار، ولخرج، تباه كننده.
ذَهَبُوا تَباديدَ وَ اَباديدَ: رفتند پريشان و متفرق.
بَدْبَدْ: به معنى بخ بخ است.
(بَدَءَ) بِهِ بَدْءاً، م: و اِبْتَدَءَ بِهِ: آغاز كرد به آن.
بَدَءَ الشَّىْ ءَ وَ اِبْتَدَاَهُ: نو بيرون آورد آن را، بجا آورد ابتداءً.
بَدَاَ: دست بكار شد، شروع كرد، اقدام كرد، وارد شد.
بَدَاَالْحَديثَ: سر حرف را باز كرد، آغاز سخن كرد.
بَدَاَالْعَمَلَ: مشغول كار شد.