فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 249
نمايش فراداده

بادِنَة: زن تناور.

بَدُنَ: چاق و فربه بود.

بَدَن: پيكر، كالبد، تن، بدنه مجسمه.

بَدَنُ الْعَمُود: استوانه، ستون.

بَدَنِىّ: جسمانى.

بَدَنَة: عشيره، قبيله، تيره، طائفه.

بَدانَة: چاقى، فربهى.

مِبْدان: چارپايى كه به خوردن علف كم زود فربه شود.

(بَدَهَهُ) بَدْهاً و بَداهَةً و بَديهَةً، م: ناگاه و بدون فكر آمد او را.

مَنْ رَآهُ بَديهَةً هابَهُ (حديث): هركه ناگاه پيامبر را ملاقات كرد بزرگ داشت و با هيبت يافت.

بَدَهَهُ بِاَمْرٍ: استقبال كرد او را بدان كار.

بَداهَة: بى فكر و انديشه سخن گفتن.

بادَهَهُ بِهِ مُبادَهَةً و بِداهاً: ناگاه گرفت او را با آن.

اِبْتَدَهَ الشِّعْرَ: نينديشيده شعر گفت.

تَبادَهُوا: بى فكر و تأمل با هم صحبت و سخن گفتند.

بَدْه و بُدْه و بَداهَة: ابتدا و آغاز هر چيز، ناگهان آينده.

بُداهَة: ناگهانى، اول رفتار اسب.

بَديهَة: آغاز، ناگاه، سخن بى انديشه.

بَداهَة: فراست، حِس قبل وقوع، دريافت ناگهانى.