فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 250
نمايش فراداده

بَداهَةً: شعورى ناشى از درك مستقيم.

بَدَهِىّ: ناگهان، يابنده، كشف ضمير، آشكار، هويدا، پيدا، بى نياز از اثبات.

اَمْرٌ بَدَهِىٌّ: كار واضح و آشكار مانند روز روشن.

مِبْدَه: آنكه بسيار بى انديشه و فكر سخن گويد، ناگاه آينده.

(بَدا) بَدْواً و بُدُوّاً و بَدآءً و بَدائَةً: پيدا و آشكار گرديد.

بَدالَهُ فِى الْاَمْرِ بَدْواً و بَداً و بَداءً و بَدائَةً: پشميان شد و رأى تازه آمد براى او.

بَدالِلَّهِ: حكم كرد براى خدا.

بَدَأَالْقَوْمُ بَدْواً و بَداءً و بَداوَةً و بِداوَةً: برآمدند گروه بسوى باديه و اقامت نمودند در آن، بادى، ص - بادُون و بُدّا و بُدَّاء، ج.

بُدو: مصلحت، ظهور.

ثُمَّ بَدالَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَاَوُاالْاياتِ (آيه): بعد چنين مصلحت شد كه او را تا مدتى محبوس كنند.

بَدَا الرَّجُلُ و اَبْدى: نجاست كرد و سرگين انداخت.

بَدِيَتِ الْاَرضُ، ف و بَدَاَتْ: خاك آلود شد زمين.

اَبْدَيْتُهُ اِبْداءً: پيدا و آشكار كردم او را.

اَبْدَيْتَ فى مَنْطِقِكَ: دليرى كردى در سخن.

بادى بِالْعَداوَة و تَبادى: آشكارا كرد دشمنى را.

بَدّى تَبدِيَةً: آشكارا كرد.

تَبَدَّى الرَّجُلُ: مقيم گرديد در باديه.

تَبادى: مانند باديه نشين گرديد.