فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 251
نمايش فراداده

بَدْو: صحرا (بدوى منسوب به او)، صحرانشينى، چادرنشينى، خانه بدوشى.

بادى: نشان داد، اظهار كرد، فاش نمود.

اَبْدى: فاش ساخت، نشان داد.

اَبْدى لَهُ: ترك آميزش كرد، او را از جامعه بيرون كرد.

تَبَدّى: ظاهر شد، به ديده آمد.

بادٍ: آشكار، نمايان، هويدا.

بَداوَة: آوارگى، خانه بدوشى.

وَ اِنْ يَاْتِ الْاَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْاَنَّهُمْ بادُونَ فِى الْاَعْرابِ (آيه): اگر احزاب بيايند دوست دارند كه باديه نشينان ميان صحرانشينان از جنگ دور باشند.

بَدَوان: رأى نو.

بَدْاَة - بَدَوات، ج: قارچ، دنبلان، نوعى خاك.

بَدْوَتَا الْوادى: دو كناره رود.

بَداوَة: صحرا، آنچه اول پيدا گردد از هر چيز، نوعى خاك.

بِداوَة، بادِيَة و مَبْدا: صحرا.

بِداوى و بَداوى و بَدَوِىّ: منسوب به سوى صحرا.

بادِى الرَّاْى: ظاهر رأى يا اول آن.

قَوْمٌ بُدى و بُداءٌ: گروهيند بيرون رونده به صحرا.

بَداوات: آراء و افكار مختلف.

(بَدَيْتُ) بِهِ، ض ف: آغاز كردم به آن.

(بَذَّهُ) بَذّاً، ن: غلبه كرد و پيشى گرفت او را.

بَذَّ بَذاذاً و بِذاذاً و بِذاذَةً و بَذَذاً و بُذُوذَةً، ف: بدحال شد - بَذّ و باذ، ص.

باذَذْتُهُ: پيشى گرفتيم او را.

اِبْتَذَذْتُ حَقّى: گرفتم حق خود را.

اِسْتَبَذَّ: به خودى خود پرداخت، منفرد گشت.

بَذّ: غلبه، مانند و همتا، خرماى پراكنده.

بَذُّالْهَيْاَة و باذُّالْهَيْئَة: بدحال و بدصورت.