يُبَرَّر: بجا، بمورد، توجيه پذير، تبرئه پذير.
لا يُبَرَّر: ناحق، نامُوجّه.
بَرَّ: اطاعت كرد، فرمان برد.
بَرَّفى قَوْلِهِ: به گفته خود وفا كرد.
بَرُّالْباب: گچ برى اطراف در.
بَرّ، بارّ: بى گناه، درستكار، پرهيزكار، بى تقصير، پاك، وظيفه شناس، حرف شنو.
بَرّاً: بيرون.
بِلادُ بَرّاً: خارج كشور.
بَرَّانى: ظاهرى، برونى، بيگانه، خارجى، پول ساختگى، سكه قلب.
بَرّى: وحشى، بيابانى، صحرائى، خشكى، زمينى.
مَبَرَّة: بنگاه يا انجمن نكوكارى.
بُرّ - بُرَّة واحد - اَبْرار، ج: گندم.
مَنْ اَصلَحَ جَوَّانِيَّهُ اَصلَحَ اللَّهُ بَرَّانِيَّهُ: كسى كه امور باطنى خود را اصلاح دهد خدايتعالى امور ظاهرى او را اصلاح نمايد.
بَرَّة: نام مكانى است كه در آنجا قابيل هابيل را كشت، زن مهربان و فرمانبردار.
بَرَر، بَرّ: خشكى، احسان.