(بَربَسَهُ): طلب كرد وى را.
تَبَربَسَ: سبك و به شتاب رفت يا به رفتار سگ رفت.
بِرباس: چاه عميق.
(بَربَصَ) الْاَرضَ: آبيارى كرد زمين را يا شيار كرده آب داد آن را.
(بَربَط): عوديست كه آن را مينوازند.
بَربيطا: گياه، موضعى است.
(بَرَتَ) بِهِ بُرتَةً، ن: ماهر و استاد شد به آنكار.
بَرَتَهُ بَرتاً: بريد آن را.
بَرِتَ بَرَتاً: حيران گرديد.
اِبْرات: ماهر شدن به كارى.
اِبْرَنْتَيْتُ لِلْاَمْرِ اِبْرِنْتاءً: آماده گرديدم.
مُبْرَنْتى: مرد كوتاه بالا و حيله ساز و خشمناك، كه از خشم بطرف كسى نظر نكند.
بُرت: شكر صاف شده، تبر.
بِرت - اَبْرات، ج: مرد راهنما و ماهر، تبر.
بِرّيت: راهنما و ماهر، زمين هموار.
مِبْرَت: شكر تصفيه شده.
بَرَنْتى: مرد بدخوى.
(بُرتُقان): درخت معروفى است كه ميوه آن را پرتقال گويند.