فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 28
نمايش فراداده

(اَثَاْتُهُ) بِسَهّمٍ اِثائَةً، ن: زدم او را تير.

اَصبَحَ فُلانٌ مُؤْتَثِياً: صبح كرد در حالتى كه رغبت به طعام ندارد.

اُثْئِيَّة: جماعت

(اَثَب(: درختيست )مخفف اَثْاَبَ).

مِئْثَب - مَاثِب، ج: پلاس كوچك كه به خود پيچند، زمين نرم و هموار و بلند، نهر كوچك.

(اَثَرَ) الْحَديثَ اَثْراً و اَثارَةً و اُثْرَةً، ض ن: نقل و روايت كرد سخن را - اثِر، ص.

لا بَقِىَ مِنْكُمْ اثِرٌ: نماند از شما كسى كه نقل كند.

لَسْتُ بِمَاْثُورٍ فى دينى: نيستم از كسانى كه نقل كرده شود از ايشان شرّ در دين.

اَثَرَ الْفَحْلُ اَثْراً، ن: بسيار جست شتر نر بر ماده.

بَعيرٌ مَاْثُورٌ، ص:شترى كه زيرپاى او خراشيده باشد.

اَثِرَ عَلى اَصحابِهِ اَثَراً: ف برگزيد و انتخاب كرد براى خود چيزهاى نيكو را نه براى يارانش.

رَجُلٌ اَثْرٌ و اَثِرٌ، ص.

اَثِرَ يَفْعَلُ كَذا: شروع كرد كه بجا آورد چنين.

اَثِرَ عَلَى الْاَمْرِ: قصد كرد بر آن كار.

اَثِرَ لَهُ: از همه فارغ شده به آن مشغول گشت.