فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 272
نمايش فراداده

بَرَدَ: هوا سرد شد، احساس سرما كرد، سرما خورد، نيم گرم شد، دلسرد شد، سست شد.

بَرَّدَ الْاَلَمَ: درد را آرام كرد، تسكين داد.

بَرَّدَ الْهِمَّةَ: دلسرد كرد.

اَبْرَدَ: نامه با پست فرستاد.

اَبْرَدَ السَّماءُ: تگرگ باريد.

تَبَرَّدَ: خود را خنك كرد.

بُرَداء، بَردِيَّة: تب و لرز.

بَرَّاد: كمك مكانيك، قورى چاى.

بَرَّادِيَّة: آب سردكن.

بَرُود: بارود.

مَصنَعُ الْبَرُود: كارخانه بارودسازى.

بَرُودَة: تفنگ.

بَريد: فراش پُست، پُست.

بَريدُ الْجَوّى: پست هوائى.

اُجْرَةُ الْبَريد: پول پست.

خَتَمُ الْبَريد: مهر پستخانه.

مَبْرَد و مَبْرَدَة: سبب خنكى بدن.

اَرضٌ مَبْرَدَةٌ: زمين تگرگ رسيده.

ماءٌ مَبْرُود: آب سرد.

خُبُزٌ مَبْرُود: نانى كه بر آن آب ريخته باشند.

(بَردَج(: اسير )معرب بَردَة).

(بَردَخَ): جلا داد، صيقل داد.