فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 274
نمايش فراداده

بارَزَ مُبارَزَةً و بِرازاً: براى جنگ از ميان صف بيرون آمد.

بَرَّزَ تَبْريزاً: بر همسران خود به شجاعت و فضل افزون شد.

بَرَّزَ الْفَرَسُ عَلَى الْخَيْلِ: سبقت گرفت اسب بر گله.

بَرَّزَ الْفَرَسُ راكِبَهُ: يكطرف برد اسب سوار خود را.

بَرَّزَهُ: پيدا و آشكار و باز كرد آن را.

تَبَرَّزَ: براى قضاى حاجت آمد بسوى صحرا.

اِسْتَبْرَزَ الشَّىْ ءَ: بيرون كرد آن چيز را.

تَبارَزا: دو حريف براى جنگ بيرون آمدند.

بَرز: زمين وسيع و خالى.

رَجُلٌ بَرزٌ و بَرزِىٌّ: مرد پارسا و زيرك.

بُرُوز: آشكارشدن.

وَ لَمَّا بَرَزُوا جالُوتَ و جُنُودَهُ (آيه): چون براى جالوت و لشكريان او آشكار شدند.

بُرزَة: سربالائى كوه، كاريز، جويبار.

اِمْرَاَةٌ بَرزَةٌ: زن پارسا و خويشتن دار يا زن بى حجاب كه همنشينى با مردان كند و حرف زند.

لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ اِلى مَضاجِعِهِمْ (آيه): خارج ميشوند آنانكه مرگ برايشان نوشته شده.

بَرَزَ الْاِنْسانُ اِلَى الْفَضاءِ: خارج شد انسان و رفت به فضاء.

بَرُزَ: پيشى جست، برترى يافت.