فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 276
نمايش فراداده

(بُرزُغ): نشاط جوانى، جوان كامل پر گوشت.

بِرزاغ و بُرزُوغ: جوان تمام جوانى و پر گوشت.

(بَرزَق(): گياهى است.

بَرازيق، بِرزيق واحد: جماعات و گروههاى مردم، سواران يا گروههاى اسبان بدون سواران، راههاى منشعب از شاهراه.

(بُرزُل): مرد ضخيم تنومند.

(بَرزين): كوزه ساخته شده از پوست شكوفه خرما.

(بَرِسَ) بَرَساً، ف: سخت گرفت بر طلبكار.

تَبْريس: نرم كردن زمين.

بِرس و بُرس: پنبه يا چيزى است مانند آن، يا پنبه گياه بُردى.

بِرس و بَرس: مهارت راهنما.

بَرساء و بَراساء: مردم.

ما اَدْرى اَىُّ الْبَرساءِ و الْبَراساءِ هُوَ: نمى دانم از كدام مردم است او.

(بُرسِمَ) الرَّجُلُ، ل: بيمار شد به مرض برسام، مُبَرسَم، ص.

بِرسام: بيمارى سينه.

بَرسيم: دانه و حبه گياهى است شبيه يونجه.

بِرسيم: شبدر، يونجه آلفا آلفا.

(بَرِشَ) بَرَشاً، ف: رنگ او مخلوط به رنگ ديگر شد.

بَرَش و بُرشَة: نقطه هاى سياه و سفيد بر پوست اسب به خلاف رنگ او.

فَرَسٌ بَريش: اسب خالدار.

اَبْرَش: مكان پرگياه مختلف الالوان.

مَكانٌ اَبْرَش و فَرَسٌ اَبْرَش: مكان پرگياه مختلف - الالوان، اسب خالدار.