فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 283
نمايش فراداده

(بَرغَثَ) الْمَكانُ: بسيار شد در آنجا كَك.

بُرغُوث - بَراغيث، ج: كَك جانوريست.

بَرغَثَة: رنگى است مانند رگ سپرز.

بُرغُوثُ الْبَحْر: ماهى ميگو.

حَشيشَةُ الْبَراغيث: گياه اسفرزه.

(بَرغَز) و بُرغُز و بُرغُوز و بِرغاز: بچه گاو كوهى وحشى، يا وقتى كه با مادرش به حركت ميافتد.

بُرغُز او بُزْغُر: مرد بدخُلق.

(بِرغيس): بسيار شكيبا بر سختى ها، بى پروا از آن.

بَراغيس: شتران نجيب.

(بَرغَش): پشه.

اِبْرَغَشَّ: بهبودى يافت از بيمارى كه داشت.

(بِرغيل) - بَراغيل، ج: زمين ها و دهاتى كه نزديك آب باشد، بلادى كه بين زمينهاى زراعتى است.

بُرغُلْ: بلغور.

بَرغَل: ساكنين آن زمينها و دهات فوق.

بَرغَمُوت: اُترج.

زَيْتُ الْبَرغَمُوت: رُب اُترج.

(بِرغِىّ( و بُرغِىّ - بَراغى، ج: )عربى آن لَولَب) پيچ و مهره را گويند.

مِسْمارٌ بُرغى: ميخ پرچ.

(بِرفير): رنگى است مركب از رنگ قرمز و ازرق آن را ارجوان گويند.

(بَرَقَ) بَصَرُهُ بَرقاً و بُرُوقاً، ن ف: خيره شد چشم او.